مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۱
دل یاد تو کرد چون طرب میانگیخت
والله که نخورد آن قدح را و بریخت
دل قالب مرده دید خود را بیتو
اینست سزای آنکه از جان بگریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان
جست از سوی دکان سویی گریخت
شیشههای روغن گل را بریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را
چونک تخم نسل را در شوره ریخت
او به خویش آمد خیال از وی گریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۱ - تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وا مانی، چه کفر آن حرف و چه ایمان، به هرچ از دوست دور افتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا، در معنی قوله علیهالسلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن
من حلالش کردم ار خونم بریخت
من همیگفتم حلال، او میگریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده
در پناه لطف حق باید گریخت
کاو هزاران لطف بر ارواح ریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان
قطرهای کو در هوا شد یا که ریخت
از خزینهٔ قدرت تو کی گریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۴ - صبر فرمودن اعرابی زن خود را و فضیلت صبر و فقر بیان کردن با زن
چون ز جزو مرگ نتوانی گریخت
دان که کلش بر سرت خواهند ریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم
دیو رفت از ملک و تخت او گریخت
تیغ بختش خون آن شیطان بریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۲ - رجوع به حکایت زید
زید را اکنون نیابی کو گریخت
جست از صف نعال و نعل ریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز
همچو دیو از وی فرشته میگریخت
بهر نانی چند آب چشم ریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳ - دعوت باز بطان را از آب به صحرا
جز کسی کاندر قضا اندر گریخت
خون او را هیچ تربیعی نریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷۲ - مضطرب شدن فقیر نذر کرده بهکندن امرود از درخت و گوشمال حق رسیدن بی مهلت
پنج روز آن باد امرودی نریخت
ز آتش جوعش صبوری میگریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۷ - پیش رفتن دقوقی به امامت آن قوم
چون براندی شهوتی پَرّت بریخت
لنگ گشتی و آن خیال از تو گریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۴ - باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او
هم بگوییمش کجا خواهد گریخت
چون ز ابر فضل حق حکمت بریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۷ - گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان
عیسیِ مریم به کوهی میگریخت
شیر گویی خونِ او میخواست ریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۷ - گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها که ریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶۰ - خبر کردن خروس از مرگ خواجه
از زیان مال و درد آن گریخت
مال افزون کرد و خون خویش ریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۵ - گفتن شیطان قریش را کی به جنگ احمد آیید کی من یاریها کنم وقبیلهٔ خود را بیاری خوانم و وقت ملاقات صفین گریختن
سینهاش را کوفت شیطان و گریخت
خون آن بیچارگان زین مکر ریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۴ - بیان آنک رفتن انبیا و اولیا به کوهها و غارها جهت پنهان کردن خویش نیست و جهت خوف تشویش خلق نیست بلک جهت ارشاد خلق است و تحریض بر انقطاع از دنیا به قدر ممکن
حاجتش نبود به سوی کُه گریخت
کز پیش کرّهٔ فلک صد نعل ریخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۰ - حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر
چونک بازش کرد آنک میگریخت
صد هزاران ژنده اندر ره بریخت