گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۱

 

دل یاد تو کرد چون طرب می‌انگیخت

والله که نخورد آن قدح را و بریخت

دل قالب مرده دید خود را بی‌تو

اینست سزای آنکه از جان بگریخت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان

 

جست از سوی دکان سویی گریخت

شیشه‌های روغن گل را بریخت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را

 

چونک تخم نسل را در شوره ریخت

او به خویش آمد خیال از وی گریخت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان

 

قطره‌ای کو در هوا شد یا که ریخت

از خزینهٔ قدرت تو کی گریخت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم

 

دیو رفت از ملک و تخت او گریخت

تیغ بختش خون آن شیطان بریخت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۲ - رجوع به حکایت زید

 

زید را اکنون نیابی کو گریخت

جست از صف نعال و نعل ریخت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز

 

همچو دیو از وی فرشته می‌گریخت

بهر نانی چند آب چشم ریخت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳ - دعوت باز بطان را از آب به صحرا

 

جز کسی کاندر قضا اندر گریخت

خون او را هیچ تربیعی نریخت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۷ - پیش رفتن دقوقی به امامت آن قوم

 

چون براندی شهوتی پَرّت بریخت

لنگ گشتی و آن خیال از تو گریخت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۷ - گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان

 

عیسیِ مریم به کوهی می‌گریخت

شیر گویی خونِ او می‌خواست ریخت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۷ - گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان

 

ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت

صحبت احمق بسی خونها که ریخت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶۰ - خبر کردن خروس از مرگ خواجه

 

از زیان مال و درد آن گریخت

مال افزون کرد و خون خویش ریخت

مولانا
 
 
۱
۲