مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱۸
آواز سرافیل طرب میرسدم
از خاک فنا بر آسمان میبردم
کس را خبری نیست که بر من چه رسید
زان با خبری که بیخبر میرسدم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲۵
مردم رغم عشق دمی در من دم
تا زندهٔ جاوید شوم زان یکدم
گفتی که به وصل با تو همدم باشم
گو با که کجا شرم نداری همدم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۲
در عشق تو چون دم زدم صد فتنه شد اندر عدم
ای مطرب شیرین قدم میزن نوا تا صبحدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر
با چنان قادر خدایی کز عدم
صد چو عالم هست گرداند بدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان
گر در آید در عدم یا صد عدم
چون بخوانیش او کند از سر قدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۰ - تسلیم کردن مرد خود را به آنچ التماس زن بود از طلب معیشت و آن اعتراضِ زن را اشارات حق دانستن. به نزد عقلِ هر داننده ای هست، که با گردنده گرداننده ای هست
گفت خصم جانِ جان چون آمدم
بر سر جان من لگدها چون زدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمیگشایم هیچ کس را از یاران نمیشناسم کی او من باشد برو
تا که سازد جان پاک از سر قدم
سوی عرصهٔ دور و پنهای عدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۹ - دوم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلومتر گردد
زین ضرورت گیج و دیوانه شدم
لیک در باطن همانم که بدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۰ - تتمهٔ نصیحت رسول علیه السلام بیمار را
چون گرفتار گنه میآمدم
غرقه دست اندر حشایش میزدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۰ - تتمهٔ نصیحت رسول علیه السلام بیمار را
تا در آن عالم فراغت باشدم
در چنین درخواست حلقه میزدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴ - بازگشتن به حکایت پیل
من به تبلیغ رسالت آمدم
تا رهانم مر شما را از ندم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۳ - مخفی بودن آن درختان از چشم خلق
باز میگویم عجب من بیخودم
دست در شاخ خیالی در زدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۷ - پیش رفتن دقوقی به امامت آن قوم
وامدار شرح این نکته شدم
مهلتم ده معسرم زان تن زدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۲ - مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو
کی رسد جاسوس را آنجا قدم
که بود مرصاد و در بند عدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۷ - حکایت مندیل در تنور پر آتش انداختن انس رضی الله عنه و ناسوختن
میزری چه بود اگر او گویدم
در رو اندر عین آتش بی ندم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۳ - آداب المستمعین والمریدین عند فیض الحکمة من لسان الشیخ
خود پشیمانی نروید از عدم
چون ببیند گرمی صاحبقدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان برزدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۲ - جواب گفتن عاشق عاذلان را
گفت او ای ناصحان من بی ندم
از جهان زندگی سیر آمدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۵ - گفتن شیطان قریش را کی به جنگ احمد آیید کی من یاریها کنم وقبیلهٔ خود را بیاری خوانم و وقت ملاقات صفین گریختن
دی همیگفتی که پایندان شدم
که بودتان فتح و نصرت دمبدم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۵ - نواختن معشوق عاشق بیهوش را تا به هوش باز آید
زین همه بگذر نه آن مایهٔ عدم
عالمی زاد و بزاید دم به دم