گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوسعید ابوالخیر

رنجورم و در دل از تو دارم صد غم

بی لعل لبت حریف دردم همه دم

زین عمر ملولم من مسکین غریب

خواهد شود آرامگهم کوی عدم

امیر معزی

از روضهٔ حسن تو نگاری رسدم

وز موکب وصل تو غباری رسدم

تا چند کشند و چند افروزندم

من سوخته‌ام چرا همی سوزندم

اوحدالدین کرمانی

قم فاسقنی قهوةً کان عاصرها

قبل الزّمان و کانت ثانی القدم

ناریه جاثلیق الدّهر یعرفها

زُفّت الیه و بنت الکرم فی العدم

مولانا

مردم رغم عشق دمی در من دم

تا زندهٔ جاوید شوم زان یکدم

گفتی که به وصل با تو همدم باشم

گو با که کجا شرم نداری همدم

ابن یمین

هر دم غم جانان المی میدهدم

عشق کهنش ز نو غمی میدهدم

بر دف زند دشمن و اینطرفه که دوست

پیوسته بسان نی دمی میدمدم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه