مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵ - قصد خیانت کردن عاشق و بانگ بر زدن معشوق بر وی
همچنین در درد دندانها ز باد
دفع میخواهی بسوز و اعتقاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸ - گفتن زن کی او در بند جهاز نیست مراد او ستر و صلاحست و جواب گفتن صوفی این را سرپوشیده
مر ترا ای هم به دعوی مستزاد
این بدستت اجتهاد و اعتقاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد
بوی عطرش زد ز عطاران راد
تا بگردیدش سر و بر جا فتاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲ - معالجه کردن برادر دباغ دباغ را به خفیه به بوی سرگین
ور ز رش نور حق قسمیش داد
همچو رسم مصر سرگین مرغزاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۷ - شرح انما المؤمنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهمالسلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت
جان حیوانی ندارد اتحاد
تو مجو این اتحاد از روح باد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۷ - شرح انما المؤمنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهمالسلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت
زین چراغ حس حیوان المراد
گفتمت هان تا نجویی اتحاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۷ - شرح انما المؤمنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهمالسلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت
باز از هندوی شب چون ماه زاد
در سر هر روزنی نوری فتاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۸ - بقیهٔ قصهٔ بنای مسجد اقصی
چون سلیمان در شدی هر بامداد
مسجد اندر بهر ارشاد عباد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۰ - در بیان آنک حکما گویند آدمی عالم صغریست و حکمای اللهی گویند آدمی عالم کبریست زیرا آن علم حکما بر صورت آدمی مقصور بود و علم این حکما در حقیقت حقیقت آدمی موصول بود
پس به معنی آن شجر از میوه زاد
گر به صورت از شجر بودش ولاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۱ - تفسیر این حدیث کی مثل امتی کمثل سفینة نوح من تمسک بها نجا و من تخلف عنها غرق
جسم عارف را دهد وصف جماد
تا برو روید گل و نسرین شاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۵ - قصهٔ عطاری کی سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و دزدیدن مشتری گل خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهان
اندر آن کفهی ترازو ز اعتداد
او به جای سنگ آن گِل را نهاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۸ - نیت کردن او کی این زر بدهم بدان هیزمکش چون من روزی یافتم به کرامات مشایخ و رنجیدن آن هیزمکش از ضمیر و نیت او
پرتو حالی که او هیزم نهاد
لرزه بر هر هفت عضو من فتاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۰ - خبر یافتن جد مصطفی عبدالمطلب از گم کردن حلیمه محمد را علیهالسلام و طالب شدن او گرد شهر و نالیدن او بر در کعبه و از حق درخواستن و یافتن او محمد را علیهالسلام
آنک فضل تو درین طفلیش داد
کس نشان ندهد به صد ساله جهاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۰ - خبر یافتن جد مصطفی عبدالمطلب از گم کردن حلیمه محمد را علیهالسلام و طالب شدن او گرد شهر و نالیدن او بر در کعبه و از حق درخواستن و یافتن او محمد را علیهالسلام
شد زمین و آسمان خندان و شاد
کین چنین شاهی ز ما دو جفت زاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۲ - بقیهٔ قصهٔ دعوت رحمت بلقیس را
خواهرانت را ز بخششهای راد
هیچ میدانی که آن سلطان چه داد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۴ - بقیهٔ عمارت کردن سلیمان علیهالسلام مسجد اقصی را به تعلیم و وحی خدا جهت حکمتهایی کی او داند و معاونت ملایکه و دیو و پری و آدمی آشکارا
چونک او بنیاد آن مسجد نهاد
جن و انس آمد بدن در کار داد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۴ - بقیهٔ عمارت کردن سلیمان علیهالسلام مسجد اقصی را به تعلیم و وحی خدا جهت حکمتهایی کی او داند و معاونت ملایکه و دیو و پری و آدمی آشکارا
یک گروه از عشق و قومی بیمراد
همچنانک در ره طاعت عباد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۶ - باز آمدن آن شاعر بعد چند سال به امید همان صله و هزار دینار فرمودن بر قاعدهٔ خویش و گفتن وزیر نو هم حسن نام شاه را کی این سخت بسیارست و ما را خرجهاست و خزینه خالیست و من او را بده یک آن خشنود کنم
بار دیگر شاعر از سودای داد
روی سوی آن شه محسن نهاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۶ - باز آمدن آن شاعر بعد چند سال به امید همان صله و هزار دینار فرمودن بر قاعدهٔ خویش و گفتن وزیر نو هم حسن نام شاه را کی این سخت بسیارست و ما را خرجهاست و خزینه خالیست و من او را بده یک آن خشنود کنم
پس بگفتندش که آن دستور راد
رفت از دنیا خدا مزدت دهاد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۱ - قصهٔ صوفی کی در میان گلستان سر به زانو مراقب بود یارانش گفتند سر برآور تفرج کن بر گلستان و ریاحین و مرغان و آثار رحمةالله تعالی
صوفیی در باغ از بهر گشاد
صوفیانه روی بر زانو نهاد