بخش ۲۵ - قصهٔ عطاری کی سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و دزدیدن مشتری گل خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهان
پیش عطاری یکی گِلخوار رفت
تا خَرَد اَبلوج قند خاص زفت
پس برِ عطّار طرّار دودل
موضع سنگ ترازو بود گِل
گفت گِل سنگ ترازوی منست
گر ترا میل شکر بخریدنست
گفت هستم در مهمی قندجو
سنگ میزان هر چه خواهی باش گو
گفت با خود پیش آنکه گِلخورست
سنگ چه بود گِل نکوتر از زرست
همچو آن دلّاله که گفت ای پسر
نو عروسی یافتم بس خوبفرّ
سخت زیبا لیک هم یک چیز هست
کان ستیره دختر حلواگرست
گفت بهتر این چنین خود گر بود
دختر او چرب و شیرینتر بود
گر نداری سنگ و سنگت از گِلست
این به و به گل مرا میوهی دلست
اندر آن کفهی ترازو ز اعتداد
او به جای سنگ آن گِل را نهاد
پس برای کفهی دیگر به دست
هم به قدر آن شکر را میشکست
چون نبودش تیشهای او دیر ماند
مشتری را منتظر آنجا نشاند
رویش آن سو بود گِلخور ناشکفت
گِل ازو پوشیده دزدیدن گرفت
ترس ترسان که نباید ناگهان
چشم او بر من فتد از امتحان
دید عطار آن و خود مشغول کرد
که فزونتر دزد هین ای رویزرد
گر بدزدی وز گِل من میبری
رو که هم از پهلوی خود میخوری
تو همی ترسی ز من لیک از خری
من همیترسم که تو کمتر خوری
گرچه مشغولم چنان احمق نیم
که شکر افزون کشی تو از نیم
چون ببینی مر شکر را ز آزمود
پس بدانی احمق و غافل که بود
مرغ زان دانه نظر خوش میکند
دانه هم از دور راهش میزند
کز زنای چشم حظّی میبری
نه کباب از پهلوی خود میخوری
این نظر از دور چون تیرست و سَمّ
عشقت افزون میشود صبر تو کم
مال دنیا دام مرغان ضعیف
مِلک عُقبی دام مرغان شریف
تا بدین مِلکی که او دامست ژرف
در شکار آرند مرغان شگرف
من سلیمان مینخواهم مِلکتان
بلک من بِرْهانم از هر هِلکتان
کاین زمان هستید خود مملوک مِلک
مالک مِلک آنکه بِجْهید او ز هِلک
بازگونه ای اسیر این جهان
نام خود کردی امیر این جهان
ای تو بندهی این جهان محبوس جان
چند گویی خویش را خواجهی جهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان درباره شخصی است که به عطاری میرود و در مورد خرید شکر صحبت میکند. او از عطار میخواهد تا سنگ ترازوی او را با گل عوض کند و در ادامه به زیبایی گل اشاره میکند. عطار نیز سعی میکند تا به او بفهماند که زیبایی فقط در گل نیست و باید به کارایی و ارزش دیگر چیزها نیز توجه کرد. در این بین، عطار متوجه میشود که مشتری مشغول دزدیدن گل است و با هوشیاری شرایط را کنترل میکند.
این داستان به تمثیلهایی درباره ارزشهای دنیوی و معنوی اشاره دارد، و رابطه بین ظواهر و حقیقت را به چالش میکشد، همچنین انتقاد از این میکند که انسانها به ظواهر دنیا اهمیت میدهند در حالی که برخی چیزهای بااهمیتتر در زندگی نادیده گرفته میشوند. در نهایت، عطار به مشتری میگوید که نباید خود را در دام ظواهر زند و باید به حقایق زندگی توجه کند.
هوش مصنوعی: یک نفر پیش عطاری رفت تا از او قند خاصی بخرد که در آن خاصیتهای جالبی وجود داشت.
هوش مصنوعی: در برابر عطّار و طرز کار او، موضع سنگ ترازو و گِل، نشاندهنده دو حالت مختلف و متضاد است. یکی از مناظر متعادل و سنجیده و دیگری نمایانگر عدم ثبات و تردید. به نوعی اشاره به تفاوت رفتار افراد و موقعیتهای آنها دارد.
هوش مصنوعی: سنگ ترازوی من خاکی است؛ اگر میخواهی شکر بخری، باید میل و تمایل داشته باشی.
هوش مصنوعی: گفت که در مهمانی هستم و مانند قند، شیرین و خوشم، هر طور که بخواهی میتوانی باشی.
هوش مصنوعی: شخصی با خود فکر کرد که وقتی گِل در مقابل سنگ وجود دارد، پس چه نیازی به سنگ است؟ در واقع، گِل از طلا هم بهتر است.
هوش مصنوعی: مانند آن دلال که گفت ای پسر، عروسی تازه و زیبا پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: زیباست اما یک نکته وجود دارد که او دختر حلواپز است.
هوش مصنوعی: گفت اگر او دخترش چرب و شیرینتر باشد، بهتر است که اینگونه باشد.
هوش مصنوعی: اگر سنگی نداری و سنگت از گل درست شده، این به و گل برای من مانند میوهای عزیز و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: در ترازوی زندگی، به جای سنگ برای سنجش، گلی گذاشته شده است که نشاندهنده عدم توازن و بیاعتنایی به ارزشهاست.
هوش مصنوعی: برای اندازهگیری عادلانه، به همان اندازه که شکر را شکسته بود، باید برای طرف دیگر نیز همین کار را میکرد.
هوش مصنوعی: چون او تیشهای نداشت، طولانی منتظر ماند و مشتری را در آنجا نگه داشت.
هوش مصنوعی: رویش به سمت دیگر بود و گلهایی که هنوز نشکفته بودند، از او پوشیده شده و در حال دزدیده شدن بودند.
هوش مصنوعی: نگران نباش، چون نمیخواهد که ناگهان نگاه او به من بیفتد و من در آزمون قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: عطار مشاهده کرد که شخصی در حال انجام کارهایی است و او را به این موضوع مشغول کرد، برای اینکه بیشتر از حد فرار نکند، ای رویزرد.
هوش مصنوعی: اگر دزدی و از گلی که من دارم میبردی، باید بدانی که خودت نیز از همان نان میخوری که از فراز پهلویت میآید.
هوش مصنوعی: تو از من میترسی، اما من هم از شتر تو میترسم که کمتر از من بخورد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مشغول کارهایم هستم، اما به قدری احمق نیستم که متوجه افزایش محبت و مهربانی تو نباشم.
هوش مصنوعی: وقتی شکر را از تجربه و آزمودن ببینی، متوجه خواهی شد که چه کسی احمق و غافل است.
هوش مصنوعی: پرنده به دانهای که میبیند توجه میکند و دانه نیز از دور به او اشاره میکند تا او را جذب کند.
هوش مصنوعی: از نگاه کردن به چشم دیگران لذت میبری، نه از آرامشی که در کنار خودت هست.
هوش مصنوعی: این نگاه از فاصله مانند تیر است و عشق تو شدت میگیرد و صبر تو کم میشود.
هوش مصنوعی: مال و ثروت دنیایی مانند دامهایی است که فقط مرغان ضعیف و کوچک را به خود جلب میکند، اما داراییهای اخروی و معنوی، شکار مرغان بزرگ و شریف است.
هوش مصنوعی: در این سرزمین که او در آنجا زندگی میکند، شکارچیان در پی شکار پرندگان زیبا و شگفتانگیز هستند.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم خودتان را به عنوان پادشاه معرفی کنید، بلکه میخواهم دلیلی محکم و قوی از شما ببینم که برتری شما را ثابت کند.
هوش مصنوعی: شما اکنون درواقع بندگان و تحت سلطه کسی هستید که مالک این مِلک است، و آن کسی که از خداوند دور شود، در حقیقت به خطر میافتد و هلاک میشود.
هوش مصنوعی: تو همچون پرندهای اسیر این دنیا شدهای، و ما تو را به خاطر مقامت نام امیر این جهان را به تو دادهایم.
هوش مصنوعی: ای تو که در این دنیا به بند هستی، چقدر میگویی که خود را صاحب این جهان میپنداری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.