گنجور

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱ - ذوق دریوزه!

 

نه از آن دیر بخشد ایزد کام

که دهد جلوه کبریایی را

زان توقف کند که دریابی

ذوق در یوزه گدایی را

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲ - درشکایت از ابناء روزگار

 

دنیا طویله ایست پر از جنس چارپای

کابادی و خرابی آن جسته جسته است

آبادیش عمارت بر باد رفته ای

ویرانیش عماری درهم شکسته است

از عرعر خران وی اسبان رمیده اند

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳ - ستایش

 

نشسته بودم ودی در وثاق می گفتم

چه فتنه بود که ایام در جهان انداخت

چه درد بود که هجر همای دولت و دین

بجان عافیت اندوز همگنان انداخت

غرور عشرت و تقصیر شکروصل این بود

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۴ - سخن در وصف خویشتن

 

آن باغ داغ پررر آذر طبیعتم

کش برگ و بر ز اخگر و طیرش سمندر است

آن روضه ام که هر شجرش راکه باغبان

آبش ز خون دل ندهد خشک و بی بر است

آن پای تا بسر همه زخم و جراحتم

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۵ - رفع تهمت

 

تهمت فسق بمن کرد یکی کفراندیش

کایزد از صورت او معنی آدم برداشت

این سخن گوشزد شاهد عصمت گردید

شد پریشان چوسر زلفش و ماتم برداشت

روزگار آمد گفتاش که مخروش که من

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۶ - ظل یزدان

 

دی شنیدم کز سمند افتاد آن کاندر رهش

خاک بودن توتیای چشم کیوان بودن است

آسمانش درخیال فرش مجلس گشتن است

آفتابش در هوای گردد امان بودن است

چون شنیدم این خبر پژمرده گشتم عقل گفت

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۷ - نحوست طالع

 

عرفی بحیرت از فلک ظالمم کز او

نجمی بهیچ دور عبورش باوج نیست

امید را عنان بکدامین طرف دهم

کز خیل یأس بر اثرش فوج فوج نیست

بعدی که از سعادت طالع بود مرا

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۸ - فراز و نشیب

 

اندر این بزم از دوکس شرمنده ام دائم که باز

آنکه بیرونم کشدبعد از قدم کفش من است

اول از بالانشین خود که بعد از وی منم

بعد از آن زیردست خود که هم کفش من است

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۹ - درشکایت روزگار

 

عرفی آغاز گریه کن شاید

این کهن خاکدان خراب شود

ناله ای کن مگر ز تأثیرش

دهر نامهربان خراب شود

از فغان سینه ریش و غم برجای

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - درتهنیت تولد فرزند ممدوح

 

صد شکر که فخر دوده جاه

در دامن دایه بقا زاد

دریای توجه شهنشاه

بنگر که چه دربی بها زاد

این قطره شود هزار چشمه

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - خفض جناح

 

ملاف عرفی از این ترهات و ژاژ مخای

گرفتم آنکه کلام تو سلسبیلی کرد

ز شعر دم مزن آواز قدس را بشنو

که شعر روی تو را در زمانه نیلی کرد

ز منجنیق ملامت در آتش افکندت

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - سعدی و عرفی

 

دی کسی گفت که سعدی گهراندوز سخن

قطعه‌ای گفته، که اندیشه بدان می‌نازد

گفتم این گوش بدان نغمه سزد گفت آری

اینک از پرده عنان سوی تو می‌اندازد

سخن از عشق حرام است بر آن بیهده‌گو

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - باغ وصل

 

بیا ای بخت سرگردان و بنشین

بزیر سایه سرو وگل و بید

که درباغی فروچیدیم محفل

که در وی عندلیبی کرده ناهید

کدامین باغ ، باغ وصل یاری

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - مطایبه

 

ای که از تهمت مؤثر تو

عدل با علم منقسم گردد

بشنو این قطعه کز لطافت آن

تهمت و طعنه منهزم گردد

دل عرفی نگر که در شهوت

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - ذوق غزل

 

عرفی نه ارث و کسب و نه زرق و نه حرص و آز

را هم بشعر خیره سرتیره چهر داد

طالع رهم نمود بدین خصم خانگی

این بازیم عطارد برگشته مهرداد

ذوق غزل بمهر بتانم اسیر کرد

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - قدرت طبع

 

سخن شناسا گربیت بنده رد کردی

خجل مباش که منهم ز خجلتم آزاد

ترا قبول نیفتاد ناقبولی آن

باین دلیل که گفتی مرا قبول افتاد

اگر بطبع توبیتی زبنده جا نگرفت

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - نشاه دل

 

هیچ دل راه بر درش نسپرد

که بسرحد کاملی نرسید

مشت خونی که ما بیروردیم

بحد نشاه دلی نرسید

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - مهمان وعظ

 

ای بلهوس که آمده میهمان وعظ

وقتی بیا که زهر بکامت شکر بود

پژمرده دل زبان نگشایم بموعظت

شمشیر رامقابله باجانور بود

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - بخل بی نهایت

 

همدمی دارم بسی خوش صحبت اما گرسنه

آنچنان کز بهر سیری زخم تامردن خورد

با جوال زرمدامش غم بود قوت و هنوز

بسکه باخود بخل ورزد غم زغم خوردن خورد

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - آخرین سخن

 

فسانه ای بشنو عرفی از من بیمار

که باشدت بنفاق معاشران رهبر

زعافیت بمکافات معصیت دوسه روز

مریض گشته تنم از مشیت داور

بیاض دیده زحمرت همی بدان ماند

[...]

عرفی
 
 
۱
۲