گنجور

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر

 

نباشد جز از بی‌پدر دشمنش

که یزدان به آتش بسوزد تنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۲

 

جهانی گرفتند پروردنش

برآمد به ناز و بزرگی تنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۴

 

و دیگر ز بد مردم بد کنش

به فرجام روزی بپیچد تنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰

 

یکی تیغ زد زود بر گردنش

بدو نیمه شد خسروانی تنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰

 

ولیکن هر آنکو بود پر منش

بباید شنیدن بسی سرزنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۲

 

زن و مرد را از بلندی منش

سزد گر فرازد سر از سرزنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۴

 

برفتند شادان دل و خوش منش

پر از آفرین لب ز نیکی کنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۶

 

اگر نیم ازین پیکر آید تنش

سرش ابر ساید زمین دامنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲

 

یکی مشت زد نیز بر گردنش

کزان مشت برگشت لرزان تنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۲

 

وگر بدنشان باشی و بدکنش

ز چرخ بلند آیدت سرزنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۲

 

تهمتن یکی مشت بر گردنش

بزد تیز و برشد روان از تنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴

 

سر نامور دور کرد از تنش

پر از خون بیالود پیراهنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

زدی گیو بیدار دل گردنش

به زیر گل و خاک کردی تنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۴

 

بزد نیزه گشتاسپ بر جوشنش

بخست آن زمان کارزاری تنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۴ - سخن دقیقی

 

گذاره شد از خسروی جوشنش

به خون غرقه شد شهریاری تنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۷

 

بکردند چاک آن بر و جوشنش

به شمشیر شد پاره‌پاره تنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰

 

پر از زخم شمشیر دیدم تنش

دریده برو مغفر و جوشنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۱

 

برآهیخت خفتان جنگ از تنش

کفن کرد دستار و پیراهنش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲

 

به بند اندر آمد سر و گردنش

بخاک اندر افگند لرزان تنش

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۶