گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

چو شاهِ روم بود آن رویِ نیکوش؛

دو زلفش پیشِ او چون دو سیه‌پوش.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

کنون سوگند و پیمان را مفرموش

بجا آور وفا در راستی کوش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال

 

ز بس نعمت چو مستان گشت بیهوش

پسر را کرد و دختر را فراموش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى

 

گرفته زاتش دل مغز سر جوش

هم از تن دل رمیده هم ز سر هوش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

ز بس اندیشه همچون مست بیهوش

جهان از یاد او گشته فراموش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

هنوزش بود سیمین دو بناگوش

نگشته سیمش از سنبل سیه پوش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

بدین گفتار نغز و لابه چون نوش

به مغز بیهشان باز آوری هوش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

به جان من که گر آید مرا هوش

بود چون زندگانی بر دلم نوش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

چو پیش ویس شد بنشست خاموش

دل از تیمار و اندیشه پر از جوش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

همانا زخم من کردی فراموش

که از جانت خِرد بُرد از تنت هوش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد

 

مرا گفتی مگر کردی فراموش

که زخمم چون ببرد از جان تو هوش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۸ - گردیدن شاه موبد به گیتى در طلب ویس

 

کنون کز مهر دارم حلقه در گوش

هر آن چیزی که او را خوش مرا نوش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

تو صابر باش و پند دایه بنیوش

که صبر تلخ بار آرد ترا نوش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

بیفگندند بار فرقت از دوش

ز مِیْ دادند کشت عشق را نوش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن به‌گوى رامین را

 

نگارینی که با آن روی نیکوش

شود ویسه ز یاد تو فراموش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى

 

نگیرم جز تو یاری را در آغوش

کنم آن را که دیده‌ستم فراموش

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲