سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱
دیده تحمل نمی کند نظرت را
پرده برافگن رخ چو ماه و خورت را
نزد من ای از جهان یگانه بخوبی
ملک دو عالم بهاست یک نظرت را
مشکلم است این که چون همی نکند حل
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲
به باغی در بدیدم پار گل را
مگر گفتم تویی ای یار گل را
خطای خویشتن امسال دیدم
که نسبت با تو کردم پار گل را
وگر بویت ز دیوارش درآید
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳
صاحب دیوان نظمم مشرف ملک سخن
عقل مستوفی لذتهای روحانی مرا
گر بخوانی شعر من از حالت صاحب دلان
مر ترا نبود شعور ار شاعری خوانی مرا
در بدی من مرا علم الیقین حاصل شدست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴
ای جلوه کرده روی تو خود را در آفتاب
وی گشته نور روی ترا مظهر آفتاب
ای حلقهٔ در تو بهَر خانه ماه نو
وی نایب رخ تو بهر کشور آفتاب
گردان ز شوق تست بهر جانب آسمان
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵
بیا بلبل که وقت گفتن تست
چو گل دیدی گه آشفتن تست
بعشق روی گل قولی همی گوی
کزین پس راستی در گفتن تست
مرا بلبل بصد دستان قدسی
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶
حسن آن صورت از صفت بدرست
که بمعنی ز جمله خوبترست
روی حرفی ز حسن او دیدم
از معانی درو بسی صورست
سور مصحف نکویی را
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷
برون زین جهان یک جهانی خوشست
که این خار و آن گلستانی خوشست
درین خار گل نی و ما اندرو
چو بلبل که در بوستانی خوشست
سوی کوی جانان و جانهای پاک
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸
دنیا که من و ترا مکانست
بنگر که چه تیره خاکدانست
پرکژدم و پر ز مار گوری
از بهر عذاب زندگانست
هر زنده که اندروست امروز
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹
آن خداوندی که عالم آن اوست
جسم و جان در قبضهٔ فرمان اوست
سوره حمد و ثنای او بخوان
کآیت عز و علا در شأن اوست
گر ز دست دیگری نعمت خوری
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰
ای که در صورت خوب تو جمال معنیست
قبلهٔ روح از آن روی کنم کان اولیست
هر کرا قالب دل جان نپذیرفت از عشق
همچو تمثال بود، صورت او بی معنیست
ره نماینده همیشه بظلال عشق است
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱
اندرین دوران مجو راحت که کس آسوده نیست
طبع شادی جوی از غم یکنفس آسوده نیست
در زمان ناکسان آسوده هم ناکس بود
ناکسی نتوان شدن گر چند کس آسوده نیست
هرچه در دنیا وجودی دارد ار خود ذره است
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲
که کرد در عسل عشق آن نگار انگشت
که خسته نیستش از نیش هجر یار انگشت
اگر چه زد مگس هجر نیش آخر کار
زدیم در عسل وصل آن نگار انگشت
چو گفتمش صنما قوت جان من ز کجاست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳
اگر دولت همی خواهی مکن تقصیر در طاعت
کسی بخت جوان دارد که گردد پیر در طاعت
بطاعت در مکن تقصیر اگر خود خاص درگاهی
ببین کابلیس ملعون شد بیک تقصیر در طاعت
چو مردان نفس سرکش را بزنجیر ریاضت ده
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴
درین دور احسان نخواهیم یافت
شکر در نمکدان نخواهیم یافت
جهان سربسر ظلم و عدوان گرفت
درو عدل و احسان نخواهیم یافت
سگ آدمی رو ولایت پرست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵
ایا رونده که عمر تو در تمنا رفت
تو هیچ جای نرفتی و پایت از جا رفت
ز ره روان که رفاقت ز خلق ببریدند
رفیق جوی که نتوان به راه تنها رفت
اگر چه نبود بینا ز ره برون نرود
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶ - و کتب الیه ایضا
دلم از کار این جهان بگرفت
راست خواهی دلم ز جان بگرفت
مدح سعدی نگفته بیتی چند
طوطی نطق را زبان بگرفت
آفتابیست آسمان بارش
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷
ترا که از پی دنیا ز دل غم دین رفت
ز مال چندان ماند و ز عمر چندین رفت
برای دنیی فانی ز دست دادی دین
نکرد دنیا با تو بقا ولی دین رفت
چراغ فکر برافروز و در ضمیر ببین
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸
وصف حسنش نمی توانم گفت
با همه کس اگر چه دانم گفت
آنچه جویم نمی توانم یافت
وآنچه بینم نمی توانم گفت
تو مرا بد مبین که من او را
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹
ای که ز من میکنی سؤال حقیقت
من چو تو آگه نیم ز حال حقیقت
عقل سخن پرور است جاهل ازین علم
نطق زبان آور است لال حقیقت
تا ز کمال یقین چراغ نباشد
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰
ای مرد فقر، هست ترا خرقهٔ تو تاج
سلطان تویی که نیست به سلطانت احتیاج
تو داد بندگی خداوند خود بده
وآنگاه از ملوک جهان میستان خراج
گر طاعتی کنی مکنش فاش نزد خلق
[...]