گنجور

 
سیف فرغانی

درین دور احسان نخواهیم یافت

شکر در نمکدان نخواهیم یافت

جهان سربسر ظلم و عدوان گرفت

درو عدل و احسان نخواهیم یافت

سگ آدمی رو ولایت پرست

کسی آدمی سان نخواهیم یافت

بدوری که مردم سگی میکنند

درو گرگ چوپان نخواهیم یافت

توقع درین دور درد دلست

درو راحت جان نخواهیم یافت

بیوسف دلان خوی لطف و کرم

ازین گرگ طبعان نخواهیم یافت

ازین سان که دین روی دارد بضعف

درو یک مسلمان نخواهیم یافت

مسلمان همه طبع کافر گرفت

دگر اهل ایمان نخواهیم یافت

شیاطین گرفتند روی زمین

کنون در وی انسان نخواهیم یافت

بزرگان دولت کرامند لیک

کرم زین کریمان نخواهیم یافت

سخاوت نشان بزرگی بود

ولی زین بزرگان نخواهیم یافت

سخا و کرم دوستی علیست

که در آل مروان نخواهیم یافت

وگر زآنکه مطلوب ما راحتست

در ایام ایشان نخواهیم یافت

درین شور بختی به جز عیش تلخ

ازین ترش رویان نخواهیم یافت

درین مردگان جان نخواهیم دید

وازین ممسکان نان نخواهیم یافت

توانگر دلی کن قناعت گزین

که نان زین گدایان نخواهیم یافت

ازین قوم نیکی توقع مدار

کزین ابر باران نخواهیم یافت

درین چهارسو آنچه مردم خرند

بغیر از غم ارزان نخواهیم یافت

مکن رو ترش زآنکه بی تلخ و شور

ابایی برین خوان نخواهیم یافت

چو یعقوب و یوسف درین کهنه حبس

مقام عزیزان نخواهیم یافت

بجز بیت احزان نخواهیم دید

بجز کید اخوان نخواهیم یافت

بدردی که داریم از اهل عصر

بمیریم و درمان نخواهیم یافت

بگو سیف فرغانی و ختم کن

درین دور احسان نخواهیم یافت