شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱
جاء البرید مبشرا من بعد ما طال المدا
ای قاصد جانان تو را صد جان و دل بادا فدا
بالله اخبرنی بما قد قال جیران الحمی
حرف دروغی از لب جانان بگو بهر خدا
یا ایها الساقی أدر کأس المدام فانها
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳
به عالم هر دلی کاو هوشمند است
به زنجیر جنون عشق، بند است
به جای سدر و کافورم پس از مرگ
غبار خاک کوی او، پسند است
به کف دارند خلقی نقد جانها
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵
تا سرو قباپوش تو را دیدهام امروز
در پیرهن از ذوق نگنجیدهام امروز
من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیدهام امروز
تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶
روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز
ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۱
گر نبود خنگ مطلی لگام
زد بتوان بر قدم خویش گام
ور نبود مشربه از زر ناب
با دو کف دست، توان خورد آب
ور نبود بر سر خوان، آن و این
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۲
از سمور و حریر بیزارم
باز میل قلندری دارم
تکیه بر بستر منقش، بس
بر تنم، نقش بوریاست هوس
چند باشم مورعالخاطر
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۶
ای نسیم صبح، خوشبو میرسی
از کدامین منزل و کو میرسی؟
میفزاید از تو جانها را طرب
تو مگر میآیی از ملک عرب؟
تازه گردید از تو جان مبتلا
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول
عقل جزوی عقل را بدنام کرد
کام دنیا مرد را ناکام کرد
چون ملائک گوی لاعلم لنا
تا بگیرد دست تو علمتنا
دل زدانش ها بشستند این فریق
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم
مینماید چند روزی شد که آزاریت هست
غالبا دل در کف چون خود ستمکاریت هست
در گلستانی نمیجنبی چو شاخ گل جای
میتوان دانست کاندر پای دل خاریت هست
چاره خود کن اگر بیچاره سوزی همچو تست
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم
راه فانی گشته راهی دیگر است
زانکه هشیاری گناهی دیگر است
آتشی در زن بهر دو تا به کی
پر گره باشی از این هر دو چو نی
تا گره بانی بود همراز نیست
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم
سرو امل بباغ چنان تازه گشت هان
پائی برون نه از در دروازه جهان
عزلت طلب که از غم این چار میخ دهر
گردون هفت خانه به عزلت دهد امان
افعی دهر اگر بزند بر دلت مترس
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش سوم
جدلی فلسفی است خاقانی
تا به فلسی نگیری احکامش
فلسفه در جدل کند پنهان
وانگهی فقه بر نهد نامش
مس بدعت به زر بیالاید
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش پنجم - قسمت دوم
روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز
ای دل تو در این ورطه مزن لاف صبوری
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم
ز یک جوی اگر روضه ای آب خورد
بروید از او سنبل و خار و ورد
نه این یک بود سرخ و آن یک سیاه
از این سان بود فیض الطاف شاه
ز عشقی که شدی عاشق خسته زرد
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم
بخت ار مدد کند که کشم رخت سوی دوست
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم
خوش آمد گل وزین خوشتر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب دریاب
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
ای درین بتکده ی طبع فریب
برده غوغای بتان از تو شکیب
سنگ بر بتکده ی آذر زن
در جهان صیت خلیلی افکن
تاج عزت ز سر عزی کش
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول
در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیرو صلائی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله ضمه برسحاب زده
گرفته ساغر عشرت فرشته ی رحمت
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت اول
بداند زحق مردم نیک و بد
مکن ای جوانمرد صاحب خرد
که بد مرد را خصم خود میکنی
وگر نیکمرد است، بد میکنی
یکی گربه در خانه زال بود
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم
به مردم درآویز اگر مردمی
که با آدمی خو گر است آدمی
اگر کان و گنجی چونائی بدست
بسی گنج زاینگونه در خاک هست
چو دوران ملکی بپایان رسد
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم
هستی برای ثبت ثنایت صحیفه ای است
کآغاز آن ازل بود انجام آن ابد
در جنب آن صحیفه چه باشد اگر به فرض
صدنامه در ثنای تو انشا کند خرد
نتوان صفات تو زطلسم جهان شناخت
[...]