تا سرو قباپوش تو را دیدهام امروز
در پیرهن از ذوق نگنجیدهام امروز
من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیدهام امروز
تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد
بر خود، چو سر زلف تو پیچیدهام امروز
هشیاریم افتاد به فردای قیامت
زان باده که از دست تو نوشیدهام امروز
صد خنده زند بر حلل قیصر و دارا
این ژندهٔ پر بخیه که پوشیدهام امروز
افسوس که برهم زده خواهد شد از آن روی
شیخانه بساطی که فرو چیدهام امروز
بر باد دهد توبهٔ صد همچو بهائی
آن طرهٔ طرار که من دیدهام امروز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
راهنما_اِریس : شیخ در مراقبه و مشاهده گری عمیق به رویت نورِ جان در دل رسیدن و از لحظه ای که نور جان یا سرو روان رو در قبا دیدن و در لحظاتی هم نور جان، انوار خود را باز کرده و مشاهده گر را جذب نموده هست و شیخ حسرت آنرا دارد که این زمان جذب و در جانا ماندن ، یک زمان معلوم دارد .
راهنما_اِریس : تا تو ای نور جان که همچو سرو ، پایدار و درخشان شدی را امروز در دل بر اثر مراقبه و مشاهده دیدم دیگر نتوانستم در پیرهن نفس و من جا بشم و انگار که داشتم از ' من '، بیرون می اومدم .
راهنما_اِریس : در این جشنِ پدیدار شدنِ تو ، تنها من و دل ، در دل هستیم و در حالت سعادت و برکت درونی هستیم .
راهنما_اِریس : بعد از اینکه با اگاه بودن از مفهوم تنفس بر پرده دل ( باد صبا ) ، بودم و من مشاهده گر را به بّرِ تو رساند و موجب پدیدار شدن تو شد و تو را دیدم ، بعد از آن ، به همان شکل انوار و موجهای انرژی تو ، در حال گردش و چرخش و ( رقص ) به دور خود هستم . ( بدنم تحت فرکانس امواج زیبا و لطیف لحظه پدیدار شدنِ توست )
راهنما_اِریس : دیگر تا قیامت از بدن و احساس بدن ، هشیار نمی شوم [ تنها در دل آگاه هستم ] . بخاطر باده حضوری را که از تو بطور مستقیم دریافت کردم . [ عامل حضور در لحظه ، از سوی تو بر من جاری شد ]
راهنما_اِریس : به دلیل اینکه تو را دیدم ، در من احساسی خلق شده که این خرقه کهنه و کثیف خود را همچو لباس پادشاهان می بینم . ( یعنی خود را پادشاه عالم درون خود می دانم ) .
راهنما_اِریس : افسوس از اینکه این زمان پایدار بودن تو در دل ، در آخر به پایان می رسد و این لحظات برکت در زیر نور تو بودن ، به پایان می رسد در حالیکه که خودم بساط بزم رو با مراقبه و مشاهده چیده بودم .
راهنما_اِریس : آن طره طرار ، آن نور جان را که امروز من در دل رویت کردم ، تمام توبه شکستنهای مرا به باد می دهد . چون میخواهم که باز تو را ببینم و باز توبه خود بشکنم .
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صد خنده زند بر حلل قیصر و دارا
این ژنده ی پربخیه که پوشیده ام امروز
افسوس که بر هم زده خواهد شد از آن روی
شیخانه بساطی که فروچیده ام امروز
برباد دهد توبه ی صد همچو بهائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.