گنجور

 
شیخ بهایی

روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز

نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز

شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز

این بود مرا فایده از دیدن تبریز

ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری

وای عقل! تو هم بر سر این واقعه مگریز

فرخنده شبی بود که آن خسرو خوبان

افسوس کنان، لب به تبسم، شکر آمیز

از راه وفا، بر سر بالین من آمد

وز روی کرم گفت که: ای دلشده، برخیز

از دیدهٔ خونبار، نثار قدم او

کردم گهر اشک، من مفلس بی‌چیز

چون رفت دل گمشده‌ام گفت: بهائی!

خوش باش که من رفتم و جان گفت که : من نیز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز

در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز

در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز

وز لعل شکربار می و نقل فرو ریز

هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز

[...]

خواجوی کرمانی

بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز

با پسته ی شیرین ز شکر شور برانگیز

تلخست مِی از دست حریفان تُرُش روی

در ده قدحی از لب شیرین شکر ریز

بنشست زباد سحری شمع شبستان

[...]

اهلی شیرازی

عیسی دم من وقت سماع طرب انگیز

دستی بسوی مرده برافشاند که برخیز

روزیکه شهیدان علم داد برآرند

شرمنده فرهاد بود خسرو پرویز

طوطی همه خاییده سخن گفت ز شکر

[...]

هلالی جغتایی

تا چند به خون‌ریز هلالی شده‌ای تیز؟

از عشق بیندیش و ز آزار بپرهیز

شوخی مکن و تند مشو، عشوه مینگیز

مشکن دل سعدی، که ازین باغ دلاویز

شیخ بهایی

روی تو گل تازه و خط سبزه ی نوخیز

نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز

شد هوش دلم غارت آن غمزه ی خون ریز

این بود مرا فایده از دیدن تبریز

ای دل تو در این ورطه مزن لاف صبوری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه