گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

از یار کهن نمی کنی یاد

این پیشه نو مبارکت باد

فریاد کسی نمی کنی گوش

پیش که کنیم از تو فریاد

با دولت بندگیت هستیم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

شب ماه عید را ز شفق چرخ جلوه داد

بر کف حریف لعل قبا جام زر نهاد

خونین دلی که بود جگر بسته اشک او

بر روی زرد یک سر ناخن جگر گشاد

نی نی که نعل زر به بساطی که یافت رنگ

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

بر گوشه چشم تو که چشمش مرساد

دانی ز چه خاست آن کبودی که فتاد

مشاطه حسن دید چشم سیهت

شرمنده شد و سرمه به یک گوشه نهاد

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

خوش آن که شد به دلی از مضیق حرص آزاد

مقیم کنج قناعت درین خراب آباد

نسیم خیر دهد آب و خاک کلبه فقر

کسی که ساعی آن شد خداش خیر دهاد

بکن بنای سرای فنا ز ساحت دل

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

زاده عشقی هم ازو خواه زاد

باش بدو شاد و ازو جو رشاد

روی به عشق آر که جز عشق نیست

عاشق و معشوق و مرید و مراد

راه مده وهم دویی را به خود

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

نام خود را عاشق صادق کنم سویت سواد

تا چو خوانی نامه رویت بنگرم از چشم صاد

اعتقاد حسن خوبانم ز مهر روی توست

لاجرم در شهر مشهورم به حسن اعتقاد

نیست مقصود از سلوک من در اطوار وجود

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۳

 

جامی آمد درین سرای نبرد

دولت مرد عقل مادرزاد

وگر آن نیز نیست شیوه ادبی

کرده حاصل ز خدمت استاد

وگر آن نیز نیست سیم و زری

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

هر گه خوانی «الف بی » ای حورنژاد

از دست دو «دال و الفت » خواهم داد

تا نتواند به «میم » تو چشم گشاد

انگشت نهم ز رشک بر دیده «صاد»

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

بر عزم سفر دلی ز گیتی ناشاد

رفتم به وداع آن بت حور نژاد

می کرد وداع و اشکریزان می گفت

رفتی و گذاشتی مرا شرمت باد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۳ - سلمان ساوجی

 

کنار حرص دلا پر کجا توانی کرد

تو از طمع که سه حرف میان تهی افتاد

عزیز من در درویشی و قناعت زن

که خواری از طمع و عزت از قناعت زاد

اگر بلغزد پای توانگری سهل است

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۳ - تمثیل

 

شکل لوزینه می زند فریاد

هستم از سیر و بوی او آزاد

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۴۸ - جواب پادشاه از سؤال غلام

 

زید چون بر لسان استعداد

پیش جودم در سؤال گشاد

جامی
 
 
۱
۲
۳
۱۵