گنجور

 
جامی

نام خود را عاشق صادق کنم سویت سواد

تا چو خوانی نامه رویت بنگرم از چشم صاد

اعتقاد حسن خوبانم ز مهر روی توست

لاجرم در شهر مشهورم به حسن اعتقاد

نیست مقصود از سلوک من در اطوار وجود

جز رضای خاطرت جستن ز مبداء تا معاد

گر خدنگ بیوفایی می کشی فهوالغرض

وربه تیغ نامرادی می کشی فهوالمراد

گفته ای در جست و جویم این همه تعجیل چیست

چون کنم بر عمر چندانی ندارم اعتماد

هفت بیتیهای جامی چون به شیراز اوفتاد

خواند حافظ در مزار سعدیش «سبعا شداد»

یافت در کرمان لقب رشک ارم زان کس که ساخت

کاخ ابیات تخلص چون «ارم ذات العماد»