جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۷۹ - در بیان اندراج و اندماج شئون و اعتبارات فی اول رتب الذات و عدم تمایز ایشان از یکدیگر لا علما و لا عینا و تمایز ایشان فی ثانی رتب الذات علما لا عینا و ظهور ایشان فی مراتب الکون متفرقة مفصلة پس ظهور ایشان در مرتبه انسان کامل مجتمعة وحدانیة کما فی اول رتب الذات و ذلک غایة الغایات و نهایة النهایات
بود جمله شئون حق ز ازل
مندرج در تعین اول
همه بالذات متحد با هم
همه در ضمن یکدگر مدغم
همه در ستر جمع متواری
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۹ - اشارة حرفیة الی الباء
با که از بسمله ست حرف نخست
بر بواقی ازان ترفع جست
که ز رفعت گذشت و خفض گزید
به چنین رفعتی ز خفض رسید
به تواضع چو ساخت خود را پست
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۱۳ - در مذمت آنان که شرع را بهانه آزار مسلمانان سازند و کارهای باطل را در صورت حق بپردازند
آن که شرع خدای ازوست تباه
نیست گویا ز سر شرع آگاه
کرده در کوی و خانه و بازار
شرع و دین را بهانه آزار
کار باطل کند به صورت حق
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - در بیان آنکه چون سالک خلیع العذار در مشتهیات نفس و آرزوهای طبع افتاد علامت بعد و امارت طرد اوست از ساحت قرب
پی به مقصود کی برد سالک
نا شده نفس خویش را هالک
دل چو در نفس و وایه او بست
گشت ازان وایه پایه او پست
می خورد می چرد بهایم وار
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - در بیان آنکه هر چیزی را که با معشوق در اموری مشابهت باشد به قدر مشابهت عاشق را به او میل افتد
هر که در راه عاشقی روزی
خورده باشد غم دل افروزی
هر چه همرنگ یار او باشد
از دل و جان شکار او باشد
مه برآید به سوی او نگرد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۱ - حکایت بیوه زنی از نسا و باورد که سخنی درشت پرداخت و سلطان محمود را گرم ساخت و به سخنی دیگر نرم گردانید و به سر حد دادخواهی رسانید
پیش سلطان عاقبت محمود
که شه تختگاه غزنین بود
پیر زالی ز خطه باورد
خط باوردیان برون آورد
که عوانی ز خلعت دین عور
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۴ - مناجات اول متضمن اشارت به شواهد جود و دلایل وجود حق سبحانه ما اعلی شأنه و اجلی برهانه
ای صفت خاص تو واجب به ذات
بسته به تو سلسله ممکنات
گر نرسد قافله بر قافله
فیض تو در هم درد این سلسله
کون و مکان شاهد جود تواند
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۵ - مناجات دوم متضمن اشارت به آنکه حقیقت حق وجود صرف است و هستی مطلق جل ذکره و عم بره
ای علم هستی ما با تو پست
نیست به خود هست به تو هر چه هست
ذات تو هم هستی و هم هست کن
هست کن عالم نوی و کهن
هست تویی هستی مطلق تویی
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۶ - مناجات سیم متضمن اشارت به آنکه موجب غفلت آدمی از نور شهود او دوام فیض و استمرار وجود اوست و اگر فرضا یک لحظه آن فیض منقطع شدی همه کس بر آن معنی مطلع گشتی
ای ز وجود تو نمود همه
جود تو سرمایه بود همه
مبدع نوی و کهن ما تویی
هست کن و نیست کن ما تویی
کارگرانند درین کارگاه
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۷ - مناجات چهارم در التجا و اعتصام به ذوالجلال والاکرام و طلب توفیق در تحقیق این مقصد و مرام
ای ز کرم چاره گر کارها
مرهم راحت نه آزارها
روشنی دیده بینندگان
پردگی پرده نشینندگان
عقده گشاینده هر مشکلی
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۱۰ - نعت سیم منبی از بعض معجزات وی که از حد عد متجاوز است و نطاق نطق از احاطه به آن عاجز
ای ز تو شق خرقه ماه منیر
پیش تو مهر آمده فرمان پذیر
قصر نبوت به تو چون شد بلند
کسر به مقصوره کسری فکند
چتر فرازنده فرقت سحاب
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۱۱ - نعت چهارم در اقتباس نور و التماس حضور آن حضرت صلی الله علیه و سلم
ای به سرا پرده یثرب به خواب
خیز که شد مشرق و مغرب خراب
رفته ز دستیم برون کن ز برد
دستی و بنمای یکی دستبرد
توبه ده از سرکشی ایام را
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۱۲ - نعت پنجم در ادب ضراعت امیدواران و طلب شفاعت گناهکاران
ای عربی نسبت امی لقب
بنده تو هم عجم و هم عرب
رشک خوری تافته از اوج ناز
مغرب تو یثرب و مشرق حجاز
گرد سرت ابطحی و یثربی
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۱۷ - در تنبیه سخنوران هنرپرور بر آنچه دربایست شعر است تا مقبول طباع و مطبوع اسماع افتد
قافیه سنجان چو در دل زنند
در به رخ تیره دلان گل زنند
روی چو در قافیه سنجی کنند
پشت بر این دیر سپنجی کنند
تن بگذارند و همه جان شوند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۴ - عقد بیست و نهم در قناعت که بر حد ضرورت وقوف نمودن است و چشم طمع به زیادتی نگشودن
ای کمر بسته به صد حرص چو مور
وای تو گر بری این حرص به گور
خرمن هستی تو شد جو جو
بهر دانه تو چنین در تک و دو
چون شود هیچ ندانم حالت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۳ - عقد سی و دوم در طلاقت وجه و مزاح که چین انقباض در جبین نینداختن است و به زبان انبساط سخنان شیرین پرداختن
ای تو را صورت چین نقش جبین
خوی ناخوب تو صورتگر چین
ابرویت راست به هر مو گرهی
هر گره بر رگ جان عقده نهی
لبت از نکته شیرین خاموش
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۲ - در بیان حال مجنون که وی از صورت مجاز به معنی حقیقت رسیده بود و از جام صورت شراب معنی چشیده
مستیش ز باده بود نز جام
از جام رمیده شد سرانجام
بشکفت به بوستان رازش
گلهای حقیقت از مجازش
چشمه ز شکاف سنگ جوشید
[...]
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۴۹ - حکایت آن حکیم از مردم بر کرانه و سؤال و جواب او با پادشاه زمانه
حکیمی ز مردم کناری گرفت
ز غارتگران کنج غاری گرفت
جز آن غار آرامگاهی نداشت
غذا غیر برگ گیاهی نداشت
چو کرم بریشم گیاخوار بود
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۷
حبذا قصری که ایوانش ز کیوان برتر است
قبه والای او بالای چرخ اخضر است
سرکشیده ست آنچنان بالا که گویی چرخ را
کنگر اطراف بامش شرفه های افسر است
کعبه از سنگ است و هر سنگی که در بنیاد اوست
[...]