گنجور

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳ - در بیان آنکه حقیقت حضرت حق سبحانه و تعالی هستی ساذج است و وجود مطلق

 

دوربینان بارگاه الست

بیش ازین پی نبرده اند که هست

ذات پاکش ز چونی و چندی

هستی ساده از نشانمندی

در مکین و مکان چه فوق و چه تحت

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۴ - اشارت به معنی تنزیه که متقضای عقل و تشبیه که موجب سمع است با تنبیه بر آنکه کمال در مرتبه جمع است

 

وصف حق حق به خود تواند گفت

این گهر را خرد نداند سفت

شرح اوصاف ذات او ده ازو

کس نداند صفات او به ازو

هر چه خود را به آن کند توصیف

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۲ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم یوجر ابن آدم فی نفقته کلها الاشیئا وضعه فی الماء و الطین

 

مصطفی گفت هر که کرد انفاق

ببرد مزد خویش یوم تلاق

مگر آن هرزه کار بی حاصل

که کند سعی در عمارت گل

هر چه سازد در آب و خاک تلف

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۵ - در مذمت آنان که همت ایشان بتمام مصروف شراب است و طعام

 

خواجه را بین که از سحر تا شام

دارد اندیشه شراب و طعام

شکم از خوشدلی و خوشحالی

گاه پر می کند گهی خالی

فارغ از خلد و ایمن از دوزخ

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۲۸ - حکایت سنجر و بخشیدن منقل پر لعل و گوهر

 

سنجر بن ملکشه آن شه راد

که در جود بر زمانه گشاد

گفت او بود همچو ابر بهار

بر جهان در فشان و گوهر بار

داشت آماده شاه فرزانه

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۴ - قصه آن طبیب که آفت رسیده ای را بی وجود اسباب معالجه کرد

 

به یکی از ملوک سامانی

داشت دوران طبیبی ارزانی

در همه کارها بدو همدم

در همه رازها بدو محرم

دادیش در حضور خود پیوست

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۷ - در مذمت زنان که محل شهوت موقوف علیه فرزندان است

 

چاره نبود اهل شهوت را ز زن

صحبت زن هست بیخ عمر کن

زن چه باشد ناقصی در عقل و دین

هیچ ناقص نیست در عالم چنین

دور دان از سیرت اهل کمال

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۲۶ - حکایت آن ماهیان که گوهر حیات در جستجوی دریا باختند و تا به خشکی نیفتادند دریا را نشناختند

 

داشت غوکی به لب بحر وطن

دایم از بحر همی راند سخن

روز و شب قصه دریا گفتی

گوهر مدحت دریا سفتی

گفتی از بحر پدید آمده ایم

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۵۰ - حکایت آن حکیم دریا دل ساحل گرد که غریقی را به کمند نصیحت از گرداب اندوه بیرون آورد

 

زد حکیمی به لب دریا گام

تا کشد تازه شکاری در دام

آرد انداخته دامی ز نظر

ماهی حکمتی از بحر بدر

دید مردی غم گیتی در دل

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۷ - حکایت یوسف و زلیخا که پرده پوشی زلیخا پرده گشای دیده یوسف آمد تا حق را ناظر خود یافت و از نظر زلیخا روی بتافت

 

چون زلیخا ز مه کنعانی

ماند در دایره حیرانی

بازوی عشق بر او زور آورد

تلخی هجر در او شور آورد

کردش از انجمن پیدایی

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۸۶ - حکایت کعبه روی که به سبب راستی از کید ناراستی برست و آن ناراست به برکت راستی وی به راستان پیوست

 

رهروی کعبه تمنا می داشت

لیکنش مادر ازان وا می داشت

کعبه اش بود بلی مادر او

طوف می کرد به گرد سر او

نیک زن رخت چو زین خانه ببست

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۳۲ - حکایت آن زشت روی خانه آرای که حکیمی در خانه وی منزل ساخت و در وقت حاجت آب دهان بر وی انداخت

 

یکی سفله با شکلی از طبع دور

ز دیدار او چشم مردم نفور

ز زر بفت جامه تنش بهره مند

به مصری عمامه سر او بلند

بیاراست بس دلگشا خانه ای

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۴۲ - حکایت آن جوان رعنا که جامه های عید پوشید و به نظر عجب در خود نگریست و به آن تیر زهرآلود از پای در افتاد

 

جوانی به بر جامه خسروی

رخش نسخه خامه مانوی

همی شد ز خواب سحر خاسته

پی عیدگه رفتن آراسته

ز آغاز چون صبح دولت نوید

[...]

۱۸ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » سایر اشعار » شمارهٔ ۷ - فی المربع

 

الا ای ماه اوج دلربایی

که خیل نیکوان را پادشایی

مکن تا می توانی بی وفایی

که دور است از طریق آشنایی

زهی در دلربایی شوخ و چالاک

[...]

۱۸ بیت
جامی