گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱

 

هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا

تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما

باد می‌پیمایم و بر باد عمری می‌دهم

ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟

چون ندارم همدمی، با باد می‌گویم سخن

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

ندیدم در جهان کامی دریغا

بماندم بی‌سرانجامی دریغا

گوارنده نشد از خوان گیتی

مرا جز غصه‌آشامی دریغا

نشد از بزم وصل خوبرویان

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷

 

ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب

تافته‌ام از غمت، روی ز من بر متاب

زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر

تشنهٔ روی توام، باز مدار از من آب

از رخ سیراب خود بر جگرم آب زن

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است

بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است

به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است

به یک کرشمه دل از غمزهٔ تو خرسند است

فتور غمزهٔ تو خون من بخواهد ریخت

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹

 

در سرم عشق تو سودایی خوش است

در دلم شوقت تمنایی خوش است

ناله و فریاد من هر نیم‌شب

بر در وصلت تقاضایی خوش است

تا نپنداری که بی‌روی خوشت

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰

 

رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است

به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است

کرشمه‌ای بکند، صدهزار دل ببرد

ازین سبب دل عشاق در جهان تنگ است

اگر برفت دل از دست، گو: برو، که مرا

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵

 

جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست

جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست

این چشم جهان بین مرا در همه عالم

جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست

وین جان من سوخته را جز سر زلفت

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲

 

مرا گر یار بنوازد، زهی دولت زهی دولت

وگر درمان من سازد، زهی دولت زهی دولت

ور از لطف و کرم یک ره درآید از درم ناگه

ز رخ برقع براندازد، زهی دولت زهی دولت

دل زار من پر غم نبوده یک نفس خرم

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

کی از تو جان غمگینی شود شاد؟

کی آخر از فراموشی کنی یاد؟

نپندارم که هجرانت گذارد

که از وصل تو دلتنگی شود شاد

چنین دانم که حسنت کم نگردد

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد

باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد

زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز

آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد

آیم به درت افتم، تا جور کنی کمتر

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲

 

با شمع روی خوبان پروانه‌ای چه سنجد؟

با تاب موی جانان دیوانه‌ای چه سنجد؟

در کوی عشقبازان صد جای جوی نیرزد

تن خود چه قیمت آرد؟ویرانه‌ای چه سنجد؟

با عاشقان شیدا، سلطان کجا برآید؟

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

با عشق عقل‌فرسا دیوانه‌ای چه سنجد؟

با شمع روی زیبا پروانه‌ای چه سنجد؟

پیش خیال رویت جانی چه قدر دارد؟

با تاب بند مویت دیوانه‌ای چه سنجد؟

با وصل جان‌فزایت جان را چه آشنایی؟

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲

 

با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟

با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟

با محنت فراقت راحت چه رخ نماید؟

با درد اشتیاقت درمان چه کار دارد؟

گر در دلم خیالت ناید عجب نباشد

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳

 

خرم تن آن کس که دل ریش ندارد

و اندیشهٔ یار ستم‌اندیش ندارد

گویند رقیبان که ندارد سر تو یار

سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟

او را چه خبر از من و از حال دل من

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵

 

دل، دولت خرمی ندارد

جان، راحت بی‌غمی ندارد

دردا! که درون آدمی زاد

آسایش و خرمی ندارد

از راحت‌های این جهانی

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸

 

نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟

سر کفر و غم ایمان که دارد؟

اگر عشق تو خون من نریزد

غمت را هر شبی مهمان که دارد؟

دل من با خیالت دوش می‌گفت:

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶

 

روی ننمود یار چتوان کرد؟

چیست تدبیر کار چتوان کرد؟

در دو چشم پر آب نقش نگار

چون نگیرد قرار چتوان کرد؟

در هر آیینه‌ای نمی‌گنجد

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰

 

بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد

به غمزه خون دل ریزد به ابرو کار جان سازد

چو در دام سر زلفش همه عالم گرفتار است

چرا مژگان کند ناوک چرا ابرو کمان سازد؟

خرابی ها کند چشمش که نتوان کرد در عالم

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱

 

چنین که غمزهٔ تو خون خلق می‌ریزد

عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد

فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست

که در میانه یکی گرد برنمی‌خیزد

ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت

[...]

۷ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵

 

دیدهٔ بختم، دریغا کور شد

دل نمرده، زنده اندر گور شد

دست گیر ای دوست این بخت مرا

تا نبیند دشمنم کو کور شد

بارگاه دل، که بودی جای تو

[...]

۷ بیت
عراقی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۸۰