گنجور

 
عراقی

در سرم عشق تو سودایی خوش است

در دلم شوقت تمنایی خوش است

ناله و فریاد من هر نیم‌شب

بر در وصلت تقاضایی خوش است

تا نپنداری که بی‌روی خوشت

در همه عالم مرا جایی خوش است

با سگان گشتن مرا هر شب به روز

بر سر کویت تماشایی خوش است

گرچه می‌کاهد غم تو جان من

یاد رویت راحت افزایی خوش است

در دلم بنگر، که از یاد رخت

بوستان و باغ و صحرایی خوش است

تا عراقی والهٔ روی تو شد

در میان خلق رسوایی خوش است

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش سهیل قاسمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال خجندی

سرو ما را قد و بالایی خوش است

دیدن آن گل تماشایی خوش است

تا رخش بینیم گو بالا نمای

از آنکه به دیدن به بالایی خوش است

از سر ما پای او شد کوفته

[...]

نسیمی

گفتمش زلف تو مأوایی خوش است

گفت خوبان را همه جایی خوش است

گفتمش همتا ندارد قامتت

گفت چشمم نیز همتایی خوش است

گفتمش دور خوش است ایام عمر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه