جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
این چشم جهان بین مرا در همه عالم
جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست
وین جان من سوخته را جز سر زلفت
اندر همه گیتی سر سودای دگر نیست
یک لحظه غمت از دل من مینشود دور
گویی که غمت را جز ازین رای دگر نیست
یک بوسه ربودم ز لبت، دل دگری خواست
فرمود فراق تو که: فرمای، دگر نیست
هستند تو را جمله جهان واله و شیدا
لیکن چو منت واله و شیدای دگر نیست
عشاق تو گرچه همه شیرین سخنانند
لیکن چو عراقیت شکرخای دگر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر بیان میکند که هیچ آرزو و تمنایی جز دیدن معشوق و وصال او ندارد. چشم او در میان همه زیباییها تنها به تماشای کوی معشوق معطوف است و جانش تنها به زلف او دلباخته است. غم معشوق از دل او دور نمیشود و این غم نه تنها درد او که نماد عشق بیپایان اوست. شاعر به این نکته اشاره میکند که با وجود علاقه و شیدایی دیگران به معشوق، هیچکس مانند او عمیقاً واله و شیدا نیست. همچنین، تا زمانی که معشوق در زندگی اوست، دیگر عشقها و زیباییها برایش بیمعنیاند.
هوش مصنوعی: به جز دیدن چهرهات، آرزویی دیگر ندارم و به جز وصالت، خواستهای دیگر برایم نیست.
هوش مصنوعی: چشمان بینای من در سراسر جهان فقط به تماشای چهره تو عادت کرده است و هیچ زیبایی دیگری را نمیبیند.
هوش مصنوعی: این جان سوختهام هیچ آرزویی جز موهای تو در این دنیا ندارد.
هوش مصنوعی: غمت لحظهای از دل من دور نمیشود، انگار که هیچ راه دیگری جز تحمل این درد وجود ندارد.
هوش مصنوعی: یک بوسه از لبت گرفتم و دل کسی دیگر خواست. او به من گفت که از جداییات شکایت نکن، چون دیگر کسی نیست که به آن فکر کند.
هوش مصنوعی: همهی دنیا به خاطر تو شگفتزده و عاشقاند، اما هیچکدام مانند تو، عاشق و شیدا نیستند.
هوش مصنوعی: عاشقان تو هرچند که سخنانشان شیرین و دلنشین است، اما هیچیک به شیرینی و طعم خاصی که تو داری، نیستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.