گنجور

 
عراقی

دل، دولت خرمی ندارد

جان، راحت بی‌غمی ندارد

دردا! که درون آدمی زاد

آسایش و خرمی ندارد

از راحت‌های این جهانی

جز غم دل آدمی ندارد

ای مرگ، بیا و مردمی کن

این غم سر مردمی ندارد

وی غم، بنشین، که شادمانی

با ما سر همدمی ندارد

وی جان، ز سرای تن برون شو

کین جای تو محکمی ندارد

منشین همه وقت با عراقی

کاهلیت محرمی ندارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عراقی

راحت سر مردمی ندارد

دولت دل همدمی ندارد

ز احسان زمانه دیده بردوز

کو دیدهٔ مردمی ندارد

از خوان فلک نواله کم پیچ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه