دل، دولت خرمی ندارد
جان، راحت بیغمی ندارد
دردا! که درون آدمی زاد
آسایش و خرمی ندارد
از راحتهای این جهانی
جز غم دل آدمی ندارد
ای مرگ، بیا و مردمی کن
این غم سر مردمی ندارد
وی غم، بنشین، که شادمانی
با ما سر همدمی ندارد
وی جان، ز سرای تن برون شو
کین جای تو محکمی ندارد
منشین همه وقت با عراقی
کاهلیت محرمی ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وضعیت ناگواری اشاره میکند که انسانها در آن گرفتار هستند. او میگوید که دولت و خوشی در دل ندارند و حتی درون آدمی هم آرامش و خوشحالی وجود ندارد. زندگی در این جهان تنها با غم همراه است و او به مرگ دعوت میکند تا این غم را از بین ببرد. همچنین بیان میکند که شادی با انسانها همراه نیست و هر انسانی باید از دنیای مادی جدا شود، زیرا در این دنیا جای محکمی برای آرامش وجود ندارد. در نهایت، او به دوستی با مشکلات اشاره میکند که هیچ دوستی و همدلی در آن نیست.
هوش مصنوعی: دل هیچ خوشی و سروری ندارد و جان نیز بدون نگرانی و غم، آرامش و راحتی نمییابد.
هوش مصنوعی: متأسفانه انسانها در دل خود هیچگونه آرامش و خوشحالی واقعی ندارند.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از آسایشهای دنیای اینجا به آدمی میرسد، غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: ای مرگ، بیا و این غم را از میان ببرد، چون این درد و رنج هرگز انسان به دوش نمیکشد.
هوش مصنوعی: ای غم، بمان و در کنار ما باش، چون شادی دیگر برای همراهی ما وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای جان، از این خانهی جسمی که در آن هستی بیرون بیا، زیرا این مکان برای تو جایگاه ثابتی نیست.
هوش مصنوعی: به مدت طولانی با عراقیان نشین که آنان هیچ رابطهی محرمیتی با تو ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
راحت سر مردمی ندارد
دولت دل همدمی ندارد
ز احسان زمانه دیده بردوز
کو دیدهٔ مردمی ندارد
از خوان فلک نواله کم پیچ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.