ندیدم در جهان کامی دریغا
بماندم بیسرانجامی دریغا
گوارنده نشد از خوان گیتی
مرا جز غصهآشامی دریغا
نشد از بزم وصل خوبرویان
نصیب بخت من جامی دریغا
مرا دور از رخ دلدار دردی است
که آن را نیست آرامی دریغا
فرو شد روز عمر و بر نیامد
از آن شیرین لبش کامی دریغا
درین امید عمرم رفت کاخر:
کند یادم به پیغامی دریغا
چو وادیدم عراقی نزد آن دوست
نمیارزد به دشنامی دریغا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ناکامیها و غمهای زندگی خود سخن میگوید. او از نبود شادی و خوشبختی در جهان شکایت دارد و ابراز میکند که هرگز نتوانسته از لذتهای زندگی بهرهمند شود. او همچنین از دوری از معشوق و درد ناشی از این جدایی lament میکند و به این نکته اشاره میکند که عمرش در آرزوی وصال گذشته است بدون اینکه به کامیابیای دست یابد. شاعر در پایان به این نتیجه میرسد که ارتباطاتش با دیگران، حتی در آستانهی توهین، چقدر بیارزش بوده است.
در این دنیا چیزی از شادی و موفقیت ندیدم و نصیبم نشد ، افسوس و دریغا که بینتیجه و بیهدف ماندهام.
افسوس که از مهمانی و بزم عالم نوشیدنیای به جز غصه به کام من نرفت و نصیب من نشد.
اگر هم نشینی با خوبرویان و دلربایان جشنی باشد ، در این جشن افسوس که نصیب من یک جام هم نشد . در واقع همنشینی با خوبرویان نصیب من نشد.
به دوری از روی یارم دردی دارم که افسوس هرگز آرام نمیگیرد.
عمر من به پایان رسید و افسوس که از لبان شیرین یارم هیچ بهرهای نصیب من نشد.
افسوس ، عمر من به این امید از دست رفت که شاید روزی به پیغامی از من یاد کند.
وقتی دقت کردم و درست نگاه کردم متوجه شدم که افسوس ، عراقی به دشنامی هم نزد معشوقش نمیارزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.