صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
از شهر مه نو سفرم باز روانه است
زین پس بسراغش دل من خانه بخانه است
میبود امیدم که مرا نیست جز او یار
میدیدم اگر چند که بر ناز و بهانه است
میگفت ز دست نکشم زلف دگر باز
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
هیچ شگفتی ز هر چه هست بعالم
نیست عجیبتر ز چشم خیره آدم
میخورد از روزگار نیش پیاپی
باز طمع زو کند بنوش دمادم
هر چه کم آری ز دهر خواهی از و بیش
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷
گشت دور زمانه بر دلخواه
از جلوس مظفرالدین شاه
خسروی دلنواز و کامل سیر
شهریاری خلیق و روشن راه
صد هزاران نیاید از شاهان
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۲ - در معنی کنت کنزاً مخفیاناً فأردت ان أعرف
از قدرتش یکست باشد گرت بنظر
کادر ز شیئی پست اشیاءء خوبتر
چون مایه حیات کابست از حجر
و زخاک تیرهگون سرو و گل و ثمر
هم طلعتی که رشک از وی برد قمر
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۱ - التصوف
اگر خواهی ز معنای تصوف
یکی بشنو ز صوفی بیتکلف
تخلق آن باخلاق الهی است
شدن مرآت وجه الله کماهی است
تصوف ترک خویش و نفی غیر است
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۰۹ - الرداء والردی
ردا بر عبد خوش زیبنده باشد
ظهور وصف حق بر بنده باشد
ردی شد آن ردا را در مقابل
بود اظهار وصف حق بباطل
از آن اهل تکبر ار بقرآن
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۷۲ - صورهالحق
گرت با صورهالحق است روئی
محمددان که صورت بند اوئی
خود این باشد اگر دانی مقامی
که هست آنرا محمد نیک نامی
تحقق باشد او را بر حقیقت
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۸۸ - الظل
مراداز ظل وجودی دان اضافی
بود وین اتفاقی نی خلافی
بود ظاهر بتعیینات اعیان
دگر احکام آن بیکسر و نقصان
خود اعیانند معدومات محضه
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۹۱ - بابالعین العالم بفتح اللام
چنین گویند ارباب معانی
که عالم نیست غیر از ظل ثانی
نباشد جز وجود حق باهر
تمام ممکنات اندر مظاهر
چو خورشید وجودش پرده در شد
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۹۸ - کلام آخر
تصوف عجز و فقر و انکسار است
نه اظهار علوم و افتخار است
تصوف گر قبولت شد عدم باش
فزونی هل بر افزونها و کم باش
تصوف را کمال از بندگی جو
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۵ - عبدالعدل
ز عبدالعدل گویم با تو حالی
تو هم بشنو بگوش اعتدالی
بود او مظهر عدل الهی
بزیر عدلش از مه تا بماهی
تجلی کرد ذات ذوالجلالش
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۶۰ - عبدالمتین
کسی عبدالمتین اندر شکوه است
که صلب و محکم اندر دین چون کوه است
تاثر را در او ره نیست اصلا
که از چیزی تواند گشت اغوا
ز راه قوت نفس دلیرش
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۷۵ - عبدالقادر
ز عبدالقادر ار خواهی شد آگاه
خود او شاهد بود بر قدرت الله
الا در کل مقدورات صادر
کند بروی تجلی اسم قادر
بدان پس صورت دست الهش
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵۴ - کلمه الحضره
کلمه حضرت این خود بیخلاف است
که از قولش دو حرف نون و کافست
کلمه حضرت از بحر ارادت
همانا جنبشی باشد بعادت
کلمه حضرت اینحرف از حق آمد
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۶۷ - اللسن
لسن واقع بوی گردد کماهی
باذن واعی افصاح الهی
شود واقع بحق افصاح و گفتار
بر آن گوشی که میباشد نگهدار
گهی باشد که اشعار است و الهام
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۲۱ - مفتاح سرالقدر
یکی مفتاح از سر قدر جو
گشایش در معانی بیشتر جو
خود آن گر نکته دانی بیخلافست
ز استعداد اعیان اختلافست
در اعیان اختلاف اندر ازل شد
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۵۲ - علامه دفع التکبر
نشانی از تواضع وز تکبر
تو را گویم هم ار داری تدبر
تواضع کان ز بهر مال و جاهست
خلاف امر و تعظیم الهست
دگر اقسام آن بسیار باشد
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۳ - القناعه
قناعت باز ضد حرص و آزاست
ز خلقان مرد قانع بینیاز است
قناعت را مده از کف که این باد
کند از عادیان فتنه بنیاد
بسختیها بیفزا بر قناعت
[...]
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۸ - در بیان آنکه حقیقت عشق و مصداق آن مفهوم حضرت خامس آل عبا سید الشهدا علیه السلام است
باردیگر دار حاضر گوشِ هوش
خوش ز وحدت نکتهای دیگر نیوش
نکتهای خوش بشنو از صاحبدلی
از زبان من ز پیر کاملی
چونکه چشمخارجی هر جا بد است
[...]
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۷۷ - حکایت سلطان بایزید بسطامی نورﷲ تربته و نقل ریاضتش
شیخ عالم، قطب معنی، بحر دید
قبله اهل حقیقت بایزید
گفت ده سال و دو کردم از مَری
نفس خود را روز و شب آهنگری
در ریاضت کوره می بنهادمش
[...]