گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقی‌نامه

 

بیا ساقی ای رشگ حور بهشت

که رشگ بهشتست گلزار و کشت

در این فصل می‌خوردن از دست تو

خوش است ایدل خسته پا بست تو

بیا ساقی ای راحت جان من

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - بسمه تعالی شانه

 

ای همه هستی همه هستی توئی

غیر تو کو تا که درآید دوئی

صورت و معنی صفت و ذات تست

نفی که سازم همه اثبات تست

ذات تو را نیست دوئی باصفات

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - ارسال رسل

 

زان همه ارسال رسل در سبق

تربیت نوع بشر خواست حق

کرد عبادات و ریاضات فرض

تا فلکی وصف شوند اهل ارض

نفس بهیمی ملکی خو شود

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ستایش

 

سعی بزرگان و مهان یاد باد

روح سلاطین جهان شاد باد

فخر بشر حیدر دلدل سوار

گفت چنین در کلمات قصار

کانکه جسور است بسلطان عهد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - سبب نظم کتاب

 

گر طلبی علت نظم کتاب

گویمت این نکته ز روی صواب

آنچه مرا در نظر آید همی

این بود و بس که اگر آدمی

خدمتی از نوع کند اختیار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - چشمه آب حیات

 

علم بود چشمهٔ آب حیات

علم بود معنی راه نجات

علم و کمال و هنر‌ام وختن

به بود از سیم و زر اندوختن

چون بودت گنج نهانش کنی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - آیت کبری

 

ای بشر ای آیت کبرای حق

آینهٔ طلعت زیبای حق

ای بشر ای ماحصل ممکنات

ای تو گل سر سبد کاینات

ای در یک دانهٔ دریای دل

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - رؤیای صادقه

 

دوش مرا خواب بچشم پر آب

گشت هجوم آور و دیدم بخواب

در لگنی جامه یکی پیرزن

شست و فرو ریخت کف از آن لگن

بر سر کف خواست هزاران حباب

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - نسخه کیمیا

 

بود بسی در طمع کیمیا

چهرهٔ من زرد به رنگ طلا

بوتهٔ دل بود در آتش مرا

حال چو فرار مشوش مرا

در عمل شمس و قمر از خیال

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - پادشاه رعیت نواز

 

پادشهی بود رعیت‌نواز

ساز عدالت بجهان کرده ساز

خلق بعهدش همه در اتبساط

باز بدلها شده باب نشاط

در حق آن دافع ظلم و فساد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - قافلهٔ سوداگر

 

قافله‌ای بست پی سود بار

عزم سفر کرد ز شهر و دیار

لیک بد آن مرحله پرخوف و بیم

دزد در آن بادیه دایم مقیم

مردم آن قافله از بیم مال

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - نتیجه راستی

 

قافله ئی بد برهی رهسپار

شد بکف رهزن چندی دچار

یکتن از آن قافله ز اندازه بیش

گشت هراسان و فکار و پریش

گفت بوی دیگری اینحال چیست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - کار و کارگر در سال ۱۳۰۷ شمسی سروده شد

 

کار کن و کار کن و کار کن

بار خود ای جامعه خود بار کن

رفته توئی از تو که یادش بخیر

نفی شدستی تو در اثبات غیر

هیکلت ای جامعهٔ ذولجاج

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - علم و عمل

 

چون به ازل طرح جهان ریختند

عالم و عمل را بهم‌ آمیختند

بهر بشر هست دو پر در مثل

زان دو یکی علم بود یک عمل

زین دو پر آن مرغ بلند آشیان

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - پنبهٔ ایران

 

گوش فرا دار که گوید صریح

پنبهٔ ایران به زبان فصیح

کی بسیه روزی و محنت قرین

ملت بیچارهٔ ایران زمین

من همه نفعم که خداوند پاک

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - مس و چینی

 

دوش رسیدند بخوان نعم

ظرف مس و کاسهٔ چینی بهم

بانگی از آن هر دو درآمد بگوش

کآمد از آن دیگ دل من بجوش

داشت در آواز خود از روی لاف

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - اشتر و گله

 

اشتری از سردی دی گشت‌زار

رفت سوی آغلی از کشت‌زار

آن گله‌دان را بد از عجز خفت

وز پس در با گلهٔ خام گفت

کی منتان بنده بر این خسته جان

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - شیر و روباه

 

گرسنه شیری چو حریصان بدشت

در طلب طعمه بهر سوی گشت

روبهی افتادیش اندر به چنگ

خواست درد پیکر آن بیدرنگ

گفت که ای بر تو سراسر سباع

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - حاسد و محسود

 

بود دو تن را دو درخت کهن

حاسد و محسود بدند آن دو تن

خواست شبی حاسد شوریده بخت

قطع ز محسود نماید درخت

جست یکی اره کش تیشه زن

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - سخت و سست

 

سخت گرانی به درختی نشست

سست بدآن شاخ و بهم درشکست

چونکه بدان شاخ شکست اوفتاد

مرد از آن اوج به پشت اوفتاد

خورد شد اندر تن وی استخوان

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode