گنجور

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در توحید

 

ای بر فراز مسند الاّ گرفته جا

یک لقمه کرده هر دو جهان را به کام لا

باهستیت ز حبس عدم کس نمی‌جهد

در گل گرفته‌ای در زندان ماسوا

تا چهره از دریچة الاّ نموده‌ای

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در توحید

 

ای مخترع این نه فلک دایره سان را

وی تربیت از لطف تو اشخاص جهان را

کس نیست که پر جیب و بغل نیست ز احسان

تا جود تو در باز گشادست دکان را

تا شیر کند در گلویش دایه لطفت

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در نعت رسول اکرم(ص) و وصف معراج

 

ترا که مهر سپهری نزیبد ای دلبر

که همچو ماه شوی با کم از خودان همسر

ترا ز دور تماشا کنم که چون خورشید

فروغ مهر رخت خیرگی کند به نظر

دل مرا ز تو عشق تو بس بود حاصل

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در نعت حضرت رسول (ص) و وصف مرقد ایشان

 

دلا تا چند خود را فرش این نُه سایبان بینی

یکی بر سطح این کرسی برآ تا عرش جان بینی

سپهرت آشیان آمد تو بر روی زمین تا کی

چو مرغ بال و پر برکنده از دور آشیان بینی

به کنعان تعلق همچو یعقوب از نظر بگذر

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - تجدید مطلع

 

تو در آیینه می بینی که عالم گلستان بینی

به حال من ببین تا فتنه آخر زمان بینی

صفای عاشقان آیینه معشوق می باشد

مرا پژمرده چون داری که خود را باغبان بینی

به هر ناکس تو قدر عشوه نادان روا داری

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در منقبت رسول اکرم(ص)

 

چشم دارد بر متاع ما سپهر چنبری

یوسف ما بهتر از گرگی ندارد مشتری

چون نباشم داغ گردون من که عمری بر دلم

پرتو خور شعلگی کردست و اختر اخگری

مرهم کافور مه بر زخمم الماسی کند

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - مطلع دوم

 

پیش قصر قدرت افکنده ز ناخوش منظری

چون بنفشه سر به پیش این گنبد نیلوفری

این مقرنس طاق والا پشت از ان خم کرده است

تا ببوسد استانت را به رسم چاکری

در مسدس کلبه این شش جهت جای تو نیست

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در منقبت امیرالمومنین علی علیه السلام و اثبات ولایت و خلافت او

 

سزای امامت به صورت به معنی

علی ولی آن که شاهست و مولی

جهان همچو چشم است و او همچو مردم

جهان همچون لفظ است و او همچو معنی

بود حاجت دین به او در تحقق

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در منقبت امیرالمومنین علی (ع)

 

شهید عشق تو آید به یاد جانش و لرزد

کند خیال خدنگ تو استخوانش و لرزد

مریض عشق ترا تا ز درد خسته نگردد

اجل به بالین آید به قصد جانش و لرزد

به خاک کشته خود گر کنی گذر ز ره ناز

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - مطلع دوم

 

کند سپهر خم اندیشه کمانش و لرزد

شعاع مهر تصور کند سنانش و لرزد

به یاد رستم اگر زور بازوی تو درآید

چو چله بند شود تیر در کمانش و لرزد

اگر تصور قهرت کند ز بیم مکافات

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در منقبت علی(ع)

 

به مشامم نرسد بوی گلی از چپ و راست

مگر از زلف کجت سلسله بر پای صباست

در چمن بسکه نسیم تو کند غارت هوش

نفسی بوی گل از جا نتواند برخاست

حسن را این همه سامان که ز روی تو فزود

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - مطلع دوم

 

در چمن پیش لبت وا نشد ار غنچه رواست

که ز سامان جمال تو چمن تنگ فضاست

می تواند به دلم شیوه استغنا داد

آنکه سر تا قدمت را به تغافل آراست

دلبران عذر ستم خود طلبند از عشاق

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - مطلع سوم

 

جلوه ات دوش که سامان چمن می آراست

پیش شمشاد قدت سرو نشست و برخاست

سایه سرمه ز نامحرمی آنجا نفتد

کنج چشمت که حرم گاه عروسان حیاست

حسرت شوق به انداز گریبان نرسد

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در منقبت و مدح علی(ع)

 

اگرم نه عافیت غمت رقم خلاصی جان دهد

که مرا ز کشمکش بلا و غم زمانه امان دهد؟

نرهد ز کشتن اسیر تو ز بلا و محنت زندگی

که تو می کشی و نگاه تو به تن شهید تو جان دهد

ز نگاه گرم تو رنگ من پرد ارز چهره عجب مدان

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در منقبت امیر مومنان علی(ع)

 

اگر صبا بگشاید ز زلف یار گره

مرا به دل فکند رشگ او هزار گره

چنین که از دل و جانم برآوری تو دمار

برآرد از سر زلف تو هم دمار گره

هزار رشته جان شد گره گره زین پیش

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در منقبت امیرمومنان علی(ع)

 

ای لعل گرفته ز تکلم به گهر بر

وی کان نمک را ز تبسم به شکر بر

دارم چو دلت دوستر از جان و ندارم

آن بخت که چونت بکشم تنگ به بربر

هرگاه که بی‌روی تو در آینه دیدم

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در منقبت حضرت فاطمه زهرا(س)

 

چنان به صحن چمن شد نسیم روح‌افزار

که دم ز معجز عیسی زند نسیم صبا

رطوبتی است چمن را چنان ز سبزه و گل

که گر بیفشریش آب می‌چکد ز هوا

ز بس هوا طرب‌انگیز شد به صحن چمن

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در منقبت امام حسن مجتبی(ع)

 

بیا که شیشه قسم می‌دهد به عهد کهن

که توبه بشکن این بار هم به عهده من

به توبه دل منه ای دل که بت‌پرست شوی

بیا که بت‌شکن آمد شراب توبه شکن

اگر به دیده عرفان نظر کنی زاهد

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - مطلع دوم

 

نموده عارضت آن نور وادی ایمن

چراغ در شب زلفت به موسی دل من

به ناز حسن تو چون آستین برافشاند

چراغ ایمن از آسیب او مباد ایمن

نه عارض است نمایان ز چین طره تو

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در منقبت سیدالشهداء امام حسین(ع)

 

به یار نامه نوشتم به خون صبر و سکون

چو غنچه نامه پیچیده ته به ته پر خون

چه نامه, نامه آراسته بدین تقریر

چه نامه, نامه پیراسته بدین مضمون

که ای ز هجر توام جان اشتیاق به لب

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode