مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱
روز فطرت چو دست قدرت ساخت
از منی قرطه پرند مرا
حبس صلبم قرارگاه آمد
پس رحم کرد شهربند مرا
زان مضایق چو لطف مبدا خلق
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲
ای آنکه عفو کامل و احسان سابقت
برداشت رعب و امید و بیم را
در حل و عقد نظم جهان دست قدرتت
برهان نمود معجز کف کلیم را
شرمنده دو لفظ تو از تو نواخت یافت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳
شه صدور و خداوند من شهاب الدین
توئی که محض وفائی مر این وفاجو را
به صدق دعوت در قحط سال جود و سخا
محل صدق و وفائی مر این دعاگو را
ز کوی لطف و به حکم کرم ز روی جواب
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴
می فرستد هزار حمد و ثنا
مختصر بی تکلف اطناب
طرفه کنکاجگیم روی نمود
این زمان چون درآمدیم از خواب
باد معلوم را عالیشان
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵
پناه ملک جهان مقتدای روی زمین
توئی که هست ز رای تو آسمان محجوب
توئی که اختر سعد تو چون طلوع کند
زمام خویش دهد مشتری به دست غروب
توئی که هست ملاقات تو جلای عیون
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶
مده فریب مراین عقل خاص طبعت را
به طبع شعرپرست و به شعر عام فریب
ز فخر شعر نی جاه تو رسد به فراز
ز ننگ شعر سر قدر من رود به نشیب
اگر تو شعر بگوئی نماندت آزرم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷
ایا یگانه عالم که روزگار دو رنگ
نظیر تو به سه کشور به هیچ باب نیافت
چهار رکن جهان نیز پنج شش ره بیش
بگشت فکرت و در وهم زودیاب نیافت
ز هفت اختر و از هشت خلد و نه گردون
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸
ای صاحبی که دست تو در معجز سخا
محسود موج قلزم و ابر بهاری است
دریا ز رشک طبع تو در ناله کردن است
ابر از جفای دست تو در اشکباری است
گردون که پرده ئیست ز زنگار روزگار
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹
گوژو به جز از تو در همه پارس
در دل صف کین من که آراست
این داو تو خواستی ز اول
وین دست تو برده ای و غدراست
با من دو چهار می زنی باش
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰
ای خسروی که فتنه نشان آب تیغ تو
روی زمانه را ز غبار فتن بشست
بر طرف باغ کام لب جوی آرزو
شادابتر ز بخت تو یک سرو بن نرست
خاصیتی که طبع مرا هست در وفا
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱
شاها به ذات پاک خدائی که حکمتش
بر درگه تو رایت شاهی فراشته ست
وز بهر حفظ بیضه اسلام و ضبط ملک
ذات ترا به داد و دهش بر گماشته ست
نقاش صنع او بر سر کلک کن فکان
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲
ابریست مطیر دست طاهر
کز پاشش گوهرش کمی نیست
آن خواجه آسمان مثابت
کش شبه و نظیر در زمی نیست
در طوس مقام او دریغ است
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳
مرا قومی حریف هفته بودند
که در سر هر یکی را کبر میریست
درافتادند ناگه با من امروز
تعهدشان ز باب ناگزیریست
ز وجه مستی این هفت هشت تن
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴
هنگام نام دعوی مردی کند مطرز
در روز نام و ننگ و فتوت کم از زن است
هرجا که فتنه ئیست در اوش منزل است
هر جا که سفله ئیست بر اوش مسکن است
گر بغض نقطه ئیست دل اوش دایره ست
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵
سه روز رفت کز آسیب مرگ آن دلبر
مرا جگر زره دیدگان بپالوده ست
از آن زمان که رخش زیر خاک بنهفته ست
دلم ز رنج تفکر دمی نیاسوده ست
که آن دو لاله رویش چگونه پژمرده ست
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶
در عهد سخات کس نگوید
کآوازه حاتمی و معنی ست
کس نیست در این زمانه امروز
کورا به عنایتت طمع نیست
درذمت همت تو فرض است
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷
از تو ما را شکایتی ست لطیف
وان نه از تست از زمانه ماست
این چه می بود کم فرستادی
که همه شهر پرفسانه ماست
اگر آن را شراب باید خواند
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸
سراج الدین غصنی دام فضله
چراغی نیست بل نور الهیست
ز مه تا ماهی او را مستفیدند
که صیت فضلش از مه تا به ماهیست
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹
ای بحر براعت که ضمیر تو جهان را
دائم به عطا لولو منثور فرستد
کلکت در ناسفته به اقطار رساند
طبعت زر ناسخته به جمهور فرستد
نظمی که فرستادیم از روی تفضل
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰
افتخار جهان ظهیر الدین
ای جهان را به جان تو سوگند
ای که در مهد عهد نادیده ست
دیده آسمان چو تو فرزند
دور آئینه گون سپهر ترا
[...]