جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - شکایت از حرمان
ایا صدری که خورشید فلک را
به پیش رای تو بر خاک خدست
بدست ظلم از عد تو بندست
بپیش فتنه از حزم تو سدست
سخای تو فزون ازابر و بحرست
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۵ - شمسه نرگس
ای مُلک بهدیدار تو چون باغ بهگل شاد
عالم بهوجود تو چو روح از جسد آباد
با رحمت تو دود سقر مروحهٔ روح
با هیبت تو نکهت صبح آذر حداد
از حزم تو پوشید زره قامت ماهی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۴ - دوری
بخدائی که عقل کلی را
بر درش سر بر آستان دیدم
از پی وصف حضرت عزش
دهن نطق بی زبان دیدم
که من از دوری تو دور از تو
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۹ - غله
ای آنکه بنزد عقل فاضلتر
از آب حیات خاک پای تو
تشویر همی خورد بهشت الحق
از مجلس بزم دلگشای تو
بگشاده ملک زبان بمدح تو
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۷ - ابر کمانگیر
زهی ابری که شرق و غرب عالم
ز راه دیده در لولو گرفتی
ز بهر تیر باران زمین را
کمان سام در بازو گرفتی
چو دست رکن دین خواهی که باشی؟
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
برم امشب که آن سروسهی بود
همه شب کار دل فرماندهی بود
نه یک ساعت لب از بوسه بیاسود
نه یکدم دستم از ساغر تهی بود
نگارم بود و یک چنگی خوش زن
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
آخر یکی بکوی فلانکس گذر کنید
در حال این شکسته دل آخر نظر کنید
ما را ز روی آن گل خندان نشان دهید
او را زحال این دل غمگین خبر کنید
با آن رخ چوماه چه نام قمر برید
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
چه کنم دوستی یگانه نماند
هیچ آزاد در زمانه نماند
بر دل من زند فلک همه زخم
مگرش جز دلم نشانه نماند
زانهمه کار و بار و آن رونق
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
غمت جز در دل یکتا نگنجد
که رخت عشق در هر جا نگنجد
ندانم از چه خیزد اینهمه اشک
که چندین آب در دریا نگنجد
مرا گفتی که جز من یار داری
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶
با من ای دوست، ستمگر چو جهانی چه کنم؟
هر چه خواهی ز جفا می بتوانی چه کنم؟
نیک و بد از بُن دندان تو میباید ساخت
نگریزد دل من از تو که جانی چه کنم؟
گر چو جان رخ بنمائی، چو جهان جور کنی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم
که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم
کشته عشق توام جای ملامت باشد؟
خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم
چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
یا ز چشمت جفا بیاموزم
یا لبت را وفا بیاموزم
پرده بردار تا خلایق را
معنی والضحی بیاموزم
تو زمن شرم و من ز توشوخی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
حسنی چو دعا به سر فرازی
زلفی چو قضا به دست یازی
طبع رخ اوست دل ربودن
رسم لب اوست دلنوازی
زنگی دو زلف کافر او
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲
دوش در گلستان سحرگاهی
پرده برداشت غنچه ناگاهی
چشم بلبل بر او فتاد از دور
کرد ربی و ربک اللهی
گل بصد لطف گفت خندانش
[...]