حسنی چو دعا به سر فرازی
زلفی چو قضا به دست یازی
طبع رخ اوست دل ربودن
رسم لب اوست دلنوازی
زنگی دو زلف کافر او
دل میببرد به ترکتازی
وان ناوک چشم نیممستش
جان میبخلد به تیر غازی
ای زلف و رخت چو صبح و چون مشک
در پرده دریدن و غمازی
خورشید ننازد از خجالت
شاید تو به حسن خود بنازی
عشق تو به جان همیکند قصد
جانبازی باشد این نه بازی
چون با تو حدیث بوسه گویم
خود را عجمی همی چه سازی
دل باز ده ار نه بوسه بفرست
نه ترکیست این سخن نه تازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد. او زلفهای معشوق را به سرنوشتی شبیه دعا و چهرهاش را به دلربایی تشبیه میکند. عشق به این معشوق به شدت احساس میشود و شاعر بیان میکند که این عشق نه تنها چالشی برای جان اوست بلکه به نوعی جان را به بازی میگیرد. او از معشوق میخواهد که دلش را باز کند یا حداقل بوسهای بفرستد، و در این میان برتری زیبایی معشوق را به خورشید نسبت میدهد. در نهایت، شاعر میگوید که این احساسات و گفتگوهای عاشقانه، همگی عمیق و واقعی هستند، نه صرفاً بازیی سطحی.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهاش مانند دعایی است که به عرش میرسد و موهایش همچون تقدیر، در دسترس و قابل دستیابی است.
هوش مصنوعی: خوی و ذات او باعث جلب توجه دلهاست و رفتار نرم و دلنشین او، به نوازش دلها معروف است.
هوش مصنوعی: موهای مشکی و مجعد او مانند زلفهایش، دل را به شدت میرباید و به خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: چشمان نیمهمست او مانند تیر غازی جانم را هدف قرار میدهد و به من آسیب میزند.
هوش مصنوعی: ای زلف و روی تو مانند صبح و عطر مشک است، که در پرده پنهان میماند و در خفا افتراق و غم میآفریند.
هوش مصنوعی: خورشید از زیبایی تو شرمنده است و شاید تو به زیبایی خود افتخار کنی.
هوش مصنوعی: عشقت به جانم حملهور میشود، پس این حالت نشاندهندهی جانفشانی و فداکاری است، نه只是 یک سرگرمی.
هوش مصنوعی: وقتی با تو از بوسه صحبت میکنم، خودم را مثل فردی بیزبان و ناآشنا حس میکنم.
هوش مصنوعی: اگر دل را باز کنی و محبت خود را ابراز نکنی، تفاوتی بین بوسه و کلامت نیست، زیرا این سخن نه به زبان فارسی است و نه به زبان عربی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا من بعیونه یوازی
حوراء رعت ربی الحجاز
ای کار لب تو دلنوازی
چون با من خسته دل نسازی؟
اکمام ملاحة و حسن
[...]
کار من و تو بدین درازی
کوتاه کنم که نیست بازی
گاهیم به لطف می نوازی
گاهیم به قهر میگدازی
در معرض قهر و لطف تو من
زان میسوزم که مینسازی
چون چنگ دو تا شدم به عشقت
[...]
ای عهد تو جمله نانمازی
مهر تو چو صبر من مجازی
در پای هزار محنت افکند
عشق تو مرا، بدست بازی
از زلف تو وام گرد گوئی
[...]
نی کار کسی ست عشقبازی
کو دل ننهد به جانگدازی
عشقی که نه جان دهند در وی
بازی باشد، نه عشقبازی
می آیی و می چکد ز تو ناز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.