برم امشب که آن سروسهی بود
همه شب کار دل فرماندهی بود
نه یک ساعت لب از بوسه بیاسود
نه یکدم دستم از ساغر تهی بود
نگارم بود و یک چنگی خوش زن
سوم ساقی چهارم شان رهی بود
گهی بر حلقه مشک ختن خفت
گهی در سایه سرو سهی بود
ز وقت شام تا الله اکبر
می لعل و سماع خرگهی بود
نه کس را بود بر ما اطلاعی
نه ما را نیز از خویش آگهی بود
نه با گرگ آشتی او پلنگی
نه با آهوی چشمش روبهی بود
گهی بوس و گهی نوش و گهی رقص
چه گویم عیب آنشب کوتهی بود
وز آنشب غصه بر غصه است ده تو
مرا کانشب نمردم زابلهی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به یاد شب خوشی میافتد که در کنار محبوبش سپری کرده است. در آن شب، هیچگونه نگرانی و اطلاعاتی از دنیای بیرون نداشته و تنها در لذتهای بوسه، نوشیدن، و رقص غرق بودهاست. او از زیباییهای محبوب و حال و هوای شاداب آن شب میگوید و بر این نکته تأکید میکند که آن شب بهقدری خوب و دلانگیز بوده که حالا پس از آن، غمها و مشکلات زندگی بر دوشش سنگینی میکند. در واقع، او همیشه یاد آن شب را در دل دارد و آرزو میکند که دوباره همان احساسات را تجربه کند.
هوش مصنوعی: امشب به دیدن آن معشوق زیبا میروم، زیرا تمام شب در دل من، احساس و عشق حکمفرمایی دارد.
هوش مصنوعی: نه برای یک ساعت، لبهایش را از بوسه باز نکرد و نه برای لحظهای، دستش از نوشیدنی خالی ماند.
هوش مصنوعی: عشق من در کنارم بود و با صدای دلنشینی به نواختن میپرداخت. در حالی که جام دیگری از شراب به دستم بود، فتنه و جذبه او را احساس میکردم.
هوش مصنوعی: گاه بر حلقهی مشکین ختن دراز میکشید و گاه در سایهی سرو بلند استراحت میکرد.
هوش مصنوعی: از غروب تا اذان مغرب، حالت شگفتانگیز و دلنشینی در فضا برقرار است.
هوش مصنوعی: نه کسی از حال ما خبر دارد و نه ما از حال خودمان آگاهی داریم.
هوش مصنوعی: او نه با گرگ صمیمی است که به او نزدیک شود، و نه با آهو که بخواهد به آرامی درکنارش باشد؛ او شبیه پلنگی است که در وحشت و قدرت خود قرار دارد و به دنیای روباهها تعلق ندارد.
هوش مصنوعی: گاهی بوسه میزنم، گاهی نوشیدنی مینوشم و گاهی میرقصم. نمیدانم چه بگویم، چون شب آنقدر کوتاه بود که نمیتوانستم همه کارها را انجام دهم.
هوش مصنوعی: از آن شب به بعد، غم و اندوه بر غم و اندوه افزوده شده است. ای عشق تو، چون آن شب که از درد فراق نمردم، حالا حالتی در درونم دارم که نمیتوانم آن را تحمل کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وزانجا کاصل فرهنگ شهی بود
دل هرمز ز مهر او تهی بود
مرا وقتی نگاری خرگهی بود
که قدّش غیرت سرو سهی بود
نه از باغش مرا برگ جدایی
نه از سیبش مرا روی بهی بود
بشب روشن شدی راهم زرویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.