گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید

عاشقی از جان من نسبت آدم برید

در صفت عاشقی لفظ و عبارت بسوخت

حرف و بیان شد نهان نام و نشان شد پدید

قافله اندر گذشت راه ز ما شد نهان

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

لشکر شب رفت و صبح اندر رسید

خیز و مهرویا فراز آور نبید

چشم مست پر خمارت باز کن

کز نشاطت صبرم از دل بر پرید

مطرب سرمست را آواز ده

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید

مملکت بر وی سهی شد ملک بر وی آرمید

نامه آن نامه‌ست کاکنون عاشقی خواهد نوشت

پرده آن پرده‌ست کاکنون عاشقی خواهد درید

دلبران را جان همی بر روی او باید فشاند

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - در عزت عزلت و قناعت گوید

 

درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید

که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید

مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی

که خار جفت گلست و خمار جفت نبید

به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۴

 

اکنون که سیاهی ای دل چون خورشید

بیشت باید ز عشق من داد نوید

کاندر چشمی تو از عزیزی جاوید

چون دیدهٔ دیده‌ای سیه به که سفید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۵

 

ای دیدن تو راحت جانم جاوید

شب ماه منی و روز روشن خورشید

روزی که نباشدم به دیدارت امید

آن روز سیاه باد و آن دیده سپید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۶

 

ای خورشیدی که نورت از روی امید

گفتم که به صدر ما نماند جاوید

ناگه به چه از باد اجل سرد شدی

گر سرد نگردد این نگارین خورشید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷

 

یک ذره نسیم خاک پایت بوزید

زو گشت درین جهان همه حسن پدید

هر کس که از آن حسن یکی ذره بدید

بفروخت دل و دیده و مهر تو خرید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۵

 

ز راه رفتن و آسودنم چه سود و زیان

چو هر دو معنی نتوان همی معاینه دید

یکی بسی بدوید و ندید کنگر قصر

یکی ز جای نجنبید و پیش گاه رسید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۶

 

داستان پسر هند مگر نشنیدی

که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید

پدر او لب و دندان پیمبر بشکست

مادر او جگر عم پیمبر بمکید

خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۷

 

اگر رای رحمت شود با دلم

دمی بو که بی‌زای زحمت زید

مگس را کند در زمان نامزد

که تا بر سر رای رحمت رید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند در مدح ایرانشاه

 

جاه و مقدار تو از زینت بدان موضع رسید

کاسمان عقل و جان در تحت چونین جاه باد

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶ - مناجات در تنزیه و تقدیس حضرت باری سبحانه تعالی

 

ای برآرندهٔ مه و خورشید

نقشبند جهان بیم و امید

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۹ - قائد نفوس السالکین و نزهه قلوب المحققین

 

دم به تجرید زن‌که بی تجرید

نرسد کس به عالم توحید

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۷