گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

شماره ۱: ابدا مرغ عقل اگر پرد - ره به خلوتسرای او نبرد

شماره ۲: از ازل تا ابد دمی باشد - داند آن کس که همدمی باشد

شماره ۳: از بعد علی است یازده فرزندش - بر جای رسول نعمت الله ولی است

شماره ۴: از تو فربهی طلب نکنیم - لاغری فربهی طلب نکنیم

شماره ۵: از حقیت سؤال نتوان کرد - حضرتش را خیال نتوان کرد

شماره ۶: از خیالات این و آن بگذر - همچو ما از سر جهان بگذر

شماره ۷: از غیر به بر به حضرت او پیوند - بشنو بشنو ز نعمت‌الله این پند

شماره ۸: از من و ما نماند یک سر مو - سر توحید گفتمت نیکو

شماره ۹: اسب من چون همی خورد گه کاه - بار من نیز میی کشد گه گاه

شماره ۱۰: اسم و ذات و صفت اگر دانی - گفته ما به ذوق می ‌خوانی

شماره ۱۱: اگر داری هوای شرب شربت - ...

شماره ۱۲: اگر در خلق حق را درنیابی - بیابی خانه اما در نیابی

شماره ۱۳: الحق مندرج فی طی محضره - والصدق منخرط فی سلک کتبته

شماره ۱۴: الف و لام و لام و ها هر چار - اسم اسم است این حروف ای یار

شماره ۱۵: الله‌اکبر تو خوش نیست با سر تو - این سر چه گشت قربان الله ‌اکبر آمد

شماره ۱۶: او در دل و دل به هر طرف گرداند - نازک سخنی است عارفی گر داند

شماره ۱۷: این حقیقت در همه ساری بود - با همه در غایت یاری بود

شماره ۱۸: این خرقه چار وصله بگذار - وان خلعت پادشاه بردار

شماره ۱۹: این ریاضت چو بوته عشق گداز - زر قلب نیاز خوش بگداز

شماره ۲۰: این ساغر ما که عین آب است - جامی ز شراب و پر شراب است

شماره ۲۱: این صورت خوب و معنی روحانی - محبوب منش ساخته‌اند تا دانی

شماره ۲۲: این همه رنگهای پر نیرنگ - خم وحدت همه کند یکرنگ

شماره ۲۳: اینجا به صفت صفت به ما بنمودند - نه ذات به ذات این چنین فرمودند

شماره ۲۴: ای دل گرت آئینه اخلاص جلی است - از بعد نبی امام میدان که علی است

شماره ۲۵: این خرقه چار وصله بگذار - وان خلعت پادشاه بردار

شماره ۲۶: آفتاب آن و ماهتاب این است - ظاهر و باطنش به آئین است

شماره ۲۷: آفتاب خوشی است تابنده - نفس او مرده و دلش زنده

شماره ۲۸: آفتابی ز غیب پیدا شد - نور او در همه هویدا شد

شماره ۲۹: آمده بود یار بازاری - رفت از این جا سزد که باز آری

شماره ۳۰: آن کسانی که اهل عرفانند - مبتلای بلای الوانند

شماره ۳۱: آن نور که بر هر دو جهان تابان است - در ماه شب چهارده روشن آن است

شماره ۳۲: آنها که نام خویش کریمی نهاده‌اند - چیزی که گفته‌اند همانا که داده‌اند

شماره ۳۳: آینه روشن است این تمثال - جسم و جانند عین مثل و مثال

شماره ۳۴: آینه روشن است در همه حال - می ‌نماید جمال او به کمال

شماره ۳۵: باز گردد به برزخ جامع - نیک دریاب این سخن سامع

شماره ۳۶: باش همچون صاحب قلب سلیم - ظاهرا تلوین و باطن مستقیم

شماره ۳۷: به جان تو که جانانی ز جان محبوبتر آنی - سر من و آستان تو اگر خوانی و گر رانی

شماره ۳۸: بر سر کوی عاشقان بگذر - ور توانی ز خود روان بگذر

شماره ۳۹: بر یمین و یسار و ارض و سما - جز خدا نیست یک زمان به خدا

شماره ۴۰: بردیم ما نیاز به درگاه بی ‌نیاز - بنواخت ساز ما به کرم لطف کارساز

شماره ۴۱: به شنبه روز خوش باشد همه کار - ولیکن صید کردن از همه به

شماره ۴۲: بشنو ای یار من به صدق و نیاز - خانه دل برای او پرداز

شماره ۴۳: بگسسته کسی ز هر دو عالم بی ‌شک - چون ابروی یار خویش پیوسته خوش است

شماره ۴۴: بندگی می‌کن که تا سلطان شوی - جان فدا می‌کن که تا جانان شوی

شماره ۴۵: بنده او باش و سلطان همه - جان او می ‌باش و جانان همه

شماره ۴۶: بنده مخلص است و دولتخواه - بنده بندگان حضرت شاه

شماره ۴۷: به آدینه اگر یابی عروسی - بکن تزویج و داد خویش می ده

شماره ۴۸: ببین انوار و آن اسرار دریاب - مؤثر را در این آثار دریاب

شماره ۴۹: به پنجشنبه مراد خویش می خواه - ز هر بابی که خواهی از که و مه

شماره ۵۰: به رنگی شو که رنگی بر نتابد - سواد الوجه فی الدارین این است

شماره ۵۱: به سایه روی منه رو به آفتاب آور - به آفتاب نشین و ز نور او بر خور

شماره ۵۲: به قدر روزنه تابد به خانه نور قمر - اگر به مشرق و مغرب ضیاش نام بود

شماره ۵۳: به قدر هر که آورد ایمان - نخورد غم چو ما بود شادان

شماره ۵۴: به نور طلعت تو یافتم جمال تو را - به آفتاب توان دید آفتاب کجاست

شماره ۵۵: به هر چه می ‌نگرم نور طلعت شاه است - به هر طرف که روان می شوم همه راه است

شماره ۵۶: به هر طرف که روان می ‌شوید ملک شماست - اگر به جانب شروان روید اولی تر

شماره ۵۷: به یکشنبه بنا آغاز می کن - وگر عزم سفر داری دوشنبه

شماره ۵۸: به هر چه می نگرم نور طلعت شاه است - به هر طرف که روان می شوم همه راه است

شماره ۵۹: بوالحسن عشق است وعقل آمد حسن - هر دو معنی گفتمت در یک سخن

شماره ۶۰: بوهریره داشت انبانی ز نان - عشق را با نان و با انبان چه کار

شماره ۶۱: بی شما عمر ما شده بر باد - عمر ما رفت عمر یاران باد

شماره ۶۲: بیا ای ترک سر مست سر آیی - اگر افتی چو ما خوش بر سر آیی

شماره ۶۳: بی ‌رنگ به نیرنگ ترا رنگی داد - خوش باش که او داده خود نستاند

شماره ۶۴: بی مظاهر ظهور مظهر نیست - گرچه در عقل هست ظاهر نیست

شماره ۶۵: بی واسطه این علم گر آموخته‌ای - گنجی ز معانی خوش اندوخته‌ای

شماره ۶۶: پادشاهی گر همی خواهی از او - بندگی کن بندگی کن بندگی

شماره ۶۷: پادشه روح است و ملکش چون بدن - یا رب این جان و بدن جاوید باد

شماره ۶۸: پاک باش و پاک باز و پاک نوش - ساغر پاکی بگیر و پاک توش

شماره ۶۹: پاک شو تا قبول او گردی - چون شدی پاک خوش نکو گردی

شماره ۷۰: پیر رندانم بیا ای نوجوان - یاد گیر از من که آن ورزیده‌ام

شماره ۷۱: پیرهن و یوسف و بو می ‌رسد - در عقبش نیز خود او می ‌رسد

شماره ۷۲: تا تو خود را تمام نشناسی - خواجه را از غلام نشناسی

شماره ۷۳: تا توانی دلی به دست آور - این چنین حاصلی به دست آور

شماره ۷۴: تافته خوش آفتابی بر همه - گر ببیند ور نبیند بر همه

شماره ۷۵: تو را چکار که در سفره چیست یا ز کجاست - بخور ز روی ارادت که نعمت‌الله است

شماره ۷۶: ترازو گر نداری تو ، تو را زوره زند هر کس - کسی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

شماره ۷۷: ترشروئی و دیگر تلخ گوئی - دلی سخت و کفی در بخل محکم

شماره ۷۸: تن فدا کن که در جهان سخن - جان شود زنده چون بمیرد تن

شماره ۷۹: جام بی می بگو چه باشد هیچ - رند بی وی بگو چه باشد هیچ

شماره ۸۰: جام گیتی ‌نما به ما دادند - نعمت‌الله در او هویدا شد

شماره ۸۱: جان کهنم به عشق نو شد - دل رفت و به عشق در گرو شد

شماره ۸۲: جسدت همچو جام و روحت راح - راح می ‌نوش در صباح و رواح

شماره ۸۳: جسم و جان است همچو آب و حباب - نظری کن به عین ما دریاب

شماره ۸۴: جسم و جان خوشی همی یابد - تا چنین آدمی بیاراید

شماره ۸۵: جسم و جانی که دارد این انسان - مصحف جامع است خوش می خوان

شماره ۸۶: جوابی خوش چو آبی بشنو از ما - که دریابی طریق جمله اسما

شماره ۸۷: چشم آن دارم که حال چشم من پرسد نگار - زان که بی نقش خیالش دیده ‌ام شد دلفکار

شماره ۸۸: چو خسرو از لب شیرین نمی ‌برد کامی - قیاس کن که به فرهاد کوه کن چه رسد

شماره ۸۹: چون دلم کار خاک کم کردی - ننشسته به دامنم گردی

شماره ۹۰: چون مجرد شد او و عریان شد - آفتاب خوشی بر او برتافت

شماره ۹۱: چون من ز راه سلامت نمی رسم به سلامت - مقیم کوی ملامت شدم به خیر و سلامت

شماره ۹۲: چون که پر داد مرغ جان را باز - لاجرم می کند چنین پرواز

شماره ۹۳: چیزی که مراد دل بر آن است - دلخواه من است و دلبر آن است

شماره ۹۴: حرف و معنی جام و می را نوش کن - حلقه این حرف را در گوش کن

شماره ۹۵: حسن حسن است که با حسین است - گر خود حسن است و یا حسین است

شماره ۹۶: حسن خلق و خلق می ‌دانم ز حق - عارفان دانند سر خلق خلق

شماره ۹۷: خانه دل عمارتی می کن - رب خود را زیارتی میکن

شماره ۹۸: خدمت محمود می ‌جستی ایاز - عاقبت محمود شد ما را گرفت

شماره ۹۹: خری بر اسب و عیسی شد پیاده - خر و خر کره شیخ و شیخ زاده

شماره ۱۰۰: خواجه بی ‌عقل است و سرگردان شده - پیچ دستارش گواهی می ‌دهد

شماره ۱۰۱: خواجه‌ای دیدم که می آید ز کیچ - گرچه کیچی بود با ما بود کیچ

شماره ۱۰۲: خوش آب حیاتی است روان از نفس ما - از همدم ما جو نفس همدم ما را

شماره ۱۰۳: خوش خیالی به خواب می ‌بینم - گل وصلش به ذوق میی چینم

شماره ۱۰۴: خوش لب ماست یک زمان بنشین - وز لب من گل دو سر بر چین

شماره ۱۰۵: در آتش محبت خود را بسوز خوش خوش - چون سوختی در آتش ، آتش بسوزد آتش

شماره ۱۰۶: در آینه تمثال جمال رخ اوست - دوری نبود که آینه دارد دوست

شماره ۱۰۷: در آینه تمام اشیا - بنموده جمال جمله اسما

شماره ۱۰۸: در جهانی که عقل و ایمان است - مردن جسم و زادن جان است

شماره ۱۰۹: در چنین خانه گر بیاری یار - طلب و طالبی و هم مطلوب

شماره ۱۱۰: در حضرت او وحدت و کثرت دریاب - در موج و حباب می‌ نگر یعنی آب

شماره ۱۱۱: در حقیقت بنده و سید یکی است - گر تو را شک هست ما را بی شکی است

شماره ۱۱۲: در خرابات رند مستی دید - می خمخانه را به او بخشید

شماره ۱۱۳: در دو عالم یکی است عبدالله - باطنا آفتاب و ظاهر ماه

شماره ۱۱۴: در دیده ما نظر کن ای شاه - ای نور دو چشم نعمت‌الله

شماره ۱۱۵: در ریاضت مراد خواهی یافت - عاقبت آن گشاد خواهی یافت

شماره ۱۱۶: در زمانی که با خدا باشیم - پادشاهان گدای ما باشند

شماره ۱۱۷: در سمرقند مانده ای تا چند - خوش روان شو چو عارفان تا چند

شماره ۱۱۸: در ظل آفتاب تو چرخی همی زنیم - وز خدمت او مراد ما بندگی است

شماره ۱۱۹: در فضای وجود و اوج شهود - شاهبازم همی کند پرواز

شماره ۱۲۰: در فنا رفت و در بقا آسود - گرچه گفتند بود هیچ نبود

شماره ۱۲۱: در گلستان این چنین خوش رسته‌ای - وانگهی در بزم او گلدسته‌ای

شماره ۱۲۲: در محبت ودود باید بود - حضرت مصطفا چنین فرمود

شماره ۱۲۳: در مظاهر آنچنان پیدا نمود - در همه آئینه‌ای ما را نمود

شماره ۱۲۴: در هر چه نظر کنم توئی در نظرم - وین طرفه که از تو من تو را می نگرم

شماره ۱۲۵: در هوای مجلسش چندان بگریم همچو شمع - کآب چشمم نرم گرداند دل چون آهنش

شماره ۱۲۶: در وحدت اگر کثرت ما محو شود - دریا ماند نه موج ماند نه حباب

شماره ۱۲۷: در وصف و کمال قدر او گفت - لولاک لما خلقت الافلاک

شماره ۱۲۸: دل حاضر دار با خدایت - تا فیض بیابی از عنایت

شماره ۱۲۹: دل مغرب نور ماه شاهی است - دل مشرق مهر صبحگاهی است

شماره ۱۳۰: دل نرم و کف بخشنده آن گاه - دگر گفتار خوب و روی خرم

شماره ۱۳۱: دلم آئینه حق است از حق - می ‌نماید جمال حق با حق

شماره ۱۳۲: دهن و چشم و لبت هر سه به هم خوب افتاد - راستی خوبی تو جمله به وجه افتاده است

شماره ۱۳۳: دیده ما چو نور او بیند - هر چه بیند همه نکو بیند

شماره ۱۳۴: ذاتی و چه ذات ، ذات موصوف من است - شک نیست که این ظهور موقوف من است

شماره ۱۳۵: ذر‌ه‌ای نیست که خورشید در او پیدا نیست - قطره‌ای نیست درین بحر که او با ما نیست

شماره ۱۳۶: راز با کاغذ و با خامه نمی ‌یارم گفت - به دو روی و دو زبان راز نگوید عارف

شماره ۱۳۷: رب الارباب رب این مربوب است - در مذهب ما محب و هم محبوب است

شماره ۱۳۸: رب و مربوب خویش می ‌جوید - نعمت‌الله سخن چنین گوید

شماره ۱۳۹: رحمی به دلم کن ای برادر - عود دل من ز خود روا بگذر

شماره ۱۴۰: رندی که حریف ماست دایم - افتاده مدام در شراب است

شماره ۱۴۱: رو به آب چشم ما خوشتر شده - روی ما خوش بود از آن خوشتر شده

شماره ۱۴۲: رو طاعت و خیر کن که دین است - دین تو و هم دیانت این است

شماره ۱۴۳: ساغر ما بود تو را در خور - می صافی ز جام ما می خور

شماره ۱۴۴: ستر است و ستایر و ستور است - بردار حجاب اگر چه نور است

شماره ۱۴۵: سخن عارفان به جان بشنو - از همه بشنو و چنان بشنو

شماره ۱۴۶: سر دور قمر ز ما بشنو - آفتابی است در قمر پنهان

شماره ۱۴۷: سر آبی نه سرابی طلب از خویش سر آبی - که بیابی ز سرابت سر آیی و سرابی

شماره ۱۴۸: سر کل چون کله نهد بر سر - آن کله هم بلای دستار است

شماره ۱۴۹: سروی است قد ما که کشیده است به بالا - خوش آب حیاتی است روان در قدم ما

شماره ۱۵۰: سعادت همچو ماهی خوش بر آمد - درخت دولت ما در بر آمد

شماره ۱۵۱: سلب و ایجاب در نمی ‌گنجد - شیخ و محراب در نمی گنجد

شماره ۱۵۲: سلطنت بر مزید باد مدام - به محمد و اله و سلام

شماره ۱۵۳: سه شنبه قصد می کن با حجامت - به ریش از مرهمت مرهم همی نه

شماره ۱۵۴: سید است او تو بنده او باش - تا که باشی تو عاشق او باش

شماره ۱۵۵: سید که بود نعمت‌الله به نامش - در آینه بنمود مراتب به تمامش

شماره ۱۵۶: سید ما بنده جانی اوست - پیش او سلطان غلام است ای پسر

شماره ۱۵۷: سید من بنده را تفهیم کرد - اسم اعظم او به من تعلیم کرد

شماره ۱۵۸: شرک را قلب کن که شکر آن است - شکر می گو که جای شکران است

شماره ۱۵۹: شمامه با شمایل راز می ‌گفت - حدیث عاشقی را باز می گفت

شماره ۱۶۰: شهری که در او شحنه ستمکش باشد - بنگر که در آن شهر چه چربش باشد

شماره ۱۶۱: شیر مردی باید از خود رسته‌ای - وز دو عالم رخت خود بر بسته‌ای

شماره ۱۶۲: صوت داود است و ما خوش نغمه‌ای داریم از آن - مرغ روح ما کند تسبیح با ما جاودان

شماره ۱۶۳: صورت حق معنی هر دو جهان - آن رسول الله امام انس و جان

شماره ۱۶۴: طریق عرف سید گفت با تو - تو دانی بعد از این والله اعلم

شماره ۱۶۵: ظاهر و باطن ار کنی کامل - هر دو میراث باشدت حاصل

شماره ۱۶۶: ظاهر و باطن صدف می خوان - سر در یتیم را می ‌دان

شماره ۱۶۷: ظاهرم در کوبنان و باطنم و در کوه صاف - صوفیان صاف را صد مرحبا باید زدن

شماره ۱۶۸: ظل ید مطلق است این دست - خود دست که را دهد چنین دست

شماره ۱۶۹: عارفان غیر او به او دانند - عاقلان او به غیر او دانند

شماره ۱۷۰: عارفانش خوانده ‌اند این حضرت جمع وجود - از عطای آن حقیقت این حقایق را نمود

شماره ۱۷۱: عاشقانه خوش درین دریا نشین - خوش بر آ با ما دمی با ما نشین

شماره ۱۷۲: عالم و معلوم آنجا هست نیست - خادم و مخدوم آنجا هست نیست

شماره ۱۷۳: عشق است که گوهر محیط است - عشق است که بحر بیکران است

شماره ۱۷۴: عشق او در همه بود ساری - خواه در مصر خواه در ساری

شماره ۱۷۵: عشق چوگان و عالمی گویم - سخن عاشقانه می ‌گویم

شماره ۱۷۶: عقل اگر لشکری کشد بر تو - قوتی کن بر او شکست آور

شماره ۱۷۷: عقل ذاتی عرش الرحمن ما - مستوی بر صورت سلطان ما

شماره ۱۷۸: علی الصباح به میخانه خوش روان گشتیم - شراب ناب بخوردیم و مست از آن گشتیم

شماره ۱۷۹: عیدی هر کسی بود چیزی - عیدی ما لقای محبوب است

شماره ۱۸۰: عین ما چون به عین واصل شد - اسم و رسمی که بود زایل شد

شماره ۱۸۱: عین هر دو یکی بود دریاب - موج و دریا نگر ولی در آب

شماره ۱۸۲: فرق است میان این و آن دریابش - جانانه ما از دل و جان دریابش

شماره ۱۸۳: قال بگذار و بگذر از سر حال - تا بیابی کمال ز اهل کمال

شماره ۱۸۴: قطب عالم خلیفه بر حق - حضرت سیدم بگو صدق

شماره ۱۸۵: قطره و بحر هر دو یک آبند - عارفان این رموز دریابند

شماره ۱۸۶: قطره و بحر و موج و جوهر چار - به حقیقت یکی بود ناچار

شماره ۱۸۷: قطره‌ای بود باز بحری شد - خانه‌ ای بود باز شهری شد

شماره ۱۸۸: قول حسینی شنو راه مخالف مرو - راست برو تا حجاز خصم عراقی مشو

شماره ۱۸۹: کون جامع وجود انسان است - این چنین کون شاه کرمان است

شماره ۱۹۰: کی نویسد قلم کلام الله - وحده لا اله الا الله

شماره ۱۹۱: کردم از وی سؤال و گفت جواب - خوش جوابی لطیف بود چو آب

شماره ۱۹۲: که غیر از انبیا و اولیا کس - نداند سر این علم از مه و که

شماره ۱۹۳: گر بر افروزد آتش دردم - عالمی سوخته شود در دم

شماره ۱۹۴: گر برافتد حجاب ما از ما - قطره و موج و جو بود دریا

شماره ۱۹۵: گر بود خوبی تو از زلف و خال - حسن ما را نیست حاجت با جمال

شماره ۱۹۶: گر بیابی از آن لبش حلوا - مشکلاتت همه شود حل وا

شماره ۱۹۷: گر تو را عزم هست تا دربند - رو به شروان نه و میان دربند

شماره ۱۹۸: گر تو فانی شوی ز جود وجود - آن یکی هست و بود و خواهد بود

شماره ۱۹۹: گر جوهر جان ما بود پاک - ما را نبود ز هیچ کس باک

شماره ۲۰۰: گرچه از چشم خلق شد پنهان - آشکار است نزد درویشان

شماره ۲۰۱: گر زان که تو پاکی ای برادر - هرگز ننهد تو را بر آذر

شماره ۲۰۲: گر عادت است رسم تکلف میان خلق - ما عارفیم و عادت ما ترک عادت است

شماره ۲۰۳: گر کشته حیات جاویدان است - شکرانه بده حیات جاوید آن است

شماره ۲۰۴: گر گدا باشد به یاد پادشه نبود عجب - این عجب بنگر که سلطان می‌کند یاد گدا

شماره ۲۰۵: گرد اندوه من نمی ‌گردم - بر من اندوه گرد می ‌گردد

شماره ۲۰۶: گرد بر گرد عاشقان می ‌گرد - گر ما دایما روان می گرد

شماره ۲۰۷: گفتم که به نقل نار بهتر یا به - سیب ذقنش گفت که شفتالو به

شماره ۲۰۸: گفتند گلابست بدیدیم گل آب است - هر چند گل آب است تو می ‌گو که گلابست

شماره ۲۰۹: گوهر ار جویی بیا دریا طلب - آن چنان دری بیا از ما طلب

شماره ۲۱۰: لاجرم تا ز عشق آگاهم - عین معشوق نعمت‌اللهم

شماره ۲۱۱: لب دلبر خوش است بوسیدن - خوش بود گر به ذوق دریابی

شماره ۲۱۲: لیس فیه الدار غیره دیار - سخنی گفته ‌ام چو آب زلال

شماره ۲۱۳: ما بین دو عین راست از نون تا میم - بینی الفی کشیده بر صفحه سیم

شماره ۲۱۴: ما را به وجود خود نباشد بودی - گر زان که به ما بدی کجا می ‌بودی

شماره ۲۱۵: ما همه ذره ‌ایم و او خورشید - ما چو جامیم و حضرتش جمشید

شماره ۲۱۶: ما و ساقی نشسته مست خراب - خیز اگر عاشقی بیا دریاب

شماره ۲۱۷: ما و ماهان و خطه کرمان - سعدی و لولیان شیرازی

شماره ۲۱۸: ما و همان دلبران و جام شبانه - تو و همین دوغ به او ترک و ترانه

شماره ۲۱۹: مایی ما بر افتاد اویی او عیان شد - او را به دیده او خوش بی حجاب دیدم

شماره ۲۲۰: مجلس عشق است و ما مست خراب - جام می نوشیم دایم بی حساب

شماره ۲۲۱: مجموعه مجموع کمال است که در وی - ساقی بتوان دید چو در ساغر می می

شماره ۲۲۲: محب آل محمد چو بایزید بود - اگر چنانکه چنین نیست بایزید بود

شماره ۲۲۳: محو ما شد قطره و دریا و جو - کل شی هالک الا وجهه

شماره ۲۲۴: مخلصانه به صدق بی ‌اکراه - خوش بگو لا اله الا الله

شماره ۲۲۵: مرشدی کو خبیر این راه است - به یقین دان که نعمت‌الله است

شماره ۲۲۶: مرغکی سرگشته گردد کو به کو - یار او با او و می ‌گوید که کو

شماره ۲۲۷: مژدگانی که روز عید آمد - عید بر عاشقان به عید آمد

شماره ۲۲۸: مشکل ما جمله حلوا کرده‌اند - صحن ما را پر ز حلوا کرده‌اند

شماره ۲۲۹: معانی خوشی جانا بیان کن - توجه میکنی باری چنان کن

شماره ۲۳۰: مقصود ز بندگان همه خدمت اوست - و ز خدمت او مراد ما بندگی است

شماره ۲۳۱: مقصود من تویی چه کنم نعمت بهشت - عمری است تا دلم به هوایت هوا بهشت

شماره ۲۳۲: ملکوتست عالم ارواح - نیز غیب مضاف می ‌خوانند

شماره ۲۳۳: من سوخته‌ام بقیه‌ای گر یابی - در آتشم انداز که سوزم به تمام

شماره ۲۳۴: موج و بحر و حباب ای دانا - گر طلب می‌کنی بجو از ما

شماره ۲۳۵: می به رندان ده به زاهد می مده - شیشه پیش پای نابینا منه

شماره ۲۳۶: می دار به دست خود ترازو - تا ره نزند کسی تو را زو

شماره ۲۳۷: نام نیک است یادگار بشر - نام نیکت به خیر به که به شر

شماره ۲۳۸: نان گندم نزد آدم خوش بود - گرچه جو نزد خران خوشتر است

شماره ۲۳۹: نبی بیت الله و بابش علی دان - اگر بر در نیابی در نیابی

شماره ۲۴۰: نزد ما او خلیفة‌الله است - باطنا مهر و ظاهرا ماه است

شماره ۲۴۱: نشان اهل دوزخ نیز چار است - هم از قول نبی آن روح اعظم

شماره ۲۴۲: نشان جمله مردم همین است - که بگزینند جنت بر جهنم

شماره ۲۴۳: نشان زمره جنت چهار است - به قول بهترین هر دو عالم

شماره ۲۴۴: نعمت‌الله را طلب کن از خدا - ذوق او از طالب قابل طلب

شماره ۲۴۵: نعمت‌الله نعمتی دارد تمام - کاین چنین دیوانه‌ای دارد به دست

شماره ۲۴۶: نقش و خیالی است حدوث از قدیم - بسم الله الرحمن الرحیم

شماره ۲۴۷: نقطه ای که الف نقش بست - بر در محجوبه احمد نشست

شماره ۲۴۸: نه اسقاط و نه اثبات است اینجا - ز هست و نیست بگذر جان بابا

شماره ۲۴۹: نه فقر بماند و غنا هم - نه حکم فنا و نه بقا هم

شماره ۲۵۰: نور الله رسید و ظلمت رفت - رحمت‌الله رسید و زحمت رفت

شماره ۲۵۱: نور خود در نار موسی را نمود - در همه اشیا چنین ما را نمود

شماره ۲۵۲: نیست ما را روز بر کس بوسه ما طرح نیست - هر که را دل می‌کشد می‌‌آید و جان می‌دهد

شماره ۲۵۳: وجود علم و عمل چون عطای حضرت اوست - جزاء علم و عمل محض لطف و سنت اوست

شماره ۲۵۴: وقت آن آمد که پروازی کنم - وز کریمان عزم شیرازی کنم

شماره ۲۵۵: ویران شده از رئیس ده ده - از بس که طلب کند که ده ده

شماره ۲۵۶: ها نظر کن که در نظر دارم - از هویت چنین خبر دارم

شماره ۲۵۷: هر چند رئیس ما گزیر است - اما چکنم که ناگزیر است

شماره ۲۵۸: هر چه باشند ما همان باشیم - هر چه پاشند ما همان پاشیم

شماره ۲۵۹: هر چه داری به عشق او در باز - تا کند او به روی تو در باز

شماره ۲۶۰: هر چه داریم ما از او داریم - لاجرم چیزها نکو داریم

شماره ۲۶۱: هر دم تویی در چشم من هم خویش را هم خود ببین - غیر تو باشد دیگری از دیده‌ها بیرون کنم

شماره ۲۶۲: هر زمان صنعی نماید در نظر - می ‌برد خلقی و می ‌آرد دگر

شماره ۲۶۳: هر کجا صورت بود معنی بود - صورتی نبود که بی ‌معنی بود

شماره ۲۶۴: هر کس که به قول خویش ثابت ناید - او را تو اگر یار نخوانی شاید

شماره ۲۶۵: هر کسی را که باشدش سر کل - صحبت او همه بود کل کل

شماره ۲۶۶: هر کسی کو دلیل او باشد - بد نباشد بگو نکو باشد

شماره ۲۶۷: هر که او رو ز غیر او بر تافت - پرتو نور او بر او برتافت

شماره ۲۶۸: هر که بر نور رفت و باز آمد - شک ندارم که او پشیمان است

شماره ۲۶۹: هر که در بند نفس حیوان است - بنده آب و چاکر نان است

شماره ۲۷۰: هر که دریافت آن از انسان است - لاجرم این فقیر از آن ‌سان است

شماره ۲۷۱: هر که سلطان خویش نشناسد - عزت او تمام کی دارد

شماره ۲۷۲: هر کس که نهد تاج سر ما بر سر - فارغ شود از درد سر هر دو سرا

شماره ۲۷۳: هر یار که ثابت نبود در یاری - شاید که ورا به یاریش نشماری

شماره ۲۷۴: هرچه داری به عشق او درباز - تا کند او به روی تو در باز

شماره ۲۷۵: هرکه رو را ز غیر او بر تافت - پرتو نور او بر او برتافت

شماره ۲۷۶: همچو غنچه تمام بگشوده - نور خود را به عین خود دیده

شماره ۲۷۷: همه پابند آن دلارامند - مرغ و دانه تمام در دامند

شماره ۲۷۸: همه تسبیح حضرتش گویند - همه ناطق به رحمت اویند

شماره ۲۷۹: همه حق است و خلق اینجا نیست - خلق ما جو که خلق با ما نیست

شماره ۲۸۰: همه را رو به دوست از همه رو - وحده لا اله الا هو

شماره ۲۸۱: همه عالم به نور او روشن - نظری کن به نور دیده من

شماره ۲۸۲: همه عالم تن است و او جان است - جام گیتی نمای سلطان است

شماره ۲۸۳: یا رب که تو را چنین دلی حاصل باد - دایم به مقام جمع خود واصل باد