شمارهٔ ۱: ابداً مرغ عقل اگر پرد - ره به خلوتسرای او نبرد
شمارهٔ ۲: از ازل تا ابد دمی باشد - داند آن کس که همدمی باشد
شمارهٔ ۳: از بعد علی است یازده فرزندش - بر جای رسول نعمت الله ولی است
شمارهٔ ۴: از تو فربهی طلب نکنیم - لاغری فربهی طلب نکنیم
شمارهٔ ۵: از حقیت سؤال نتوان کرد - حضرتش را خیال نتوان کرد
شمارهٔ ۶: از خیالات این و آن بگذر - همچو ما از سر جهان بگذر
شمارهٔ ۷: از غیر به بر به حضرت او پیوند - بشنو بشنو ز نعمتاللّه این پند
شمارهٔ ۸: از من و ما نماند یک سر مو - سر توحید گفتمت نیکو
شمارهٔ ۹: اسب من چون همی خورد گه کاه - بار من نیز میی کشد گه گاه
شمارهٔ ۱۰: اسم و ذات و صفت اگر دانی - گفتهٔ ما به ذوق می خوانی
شمارهٔ ۱۱: اگر داری هوای شرب شربت - ...
شمارهٔ ۱۲: اگر در خلق حق را در نیابی - بیابی خانه اما در نیابی
شمارهٔ ۱۳: الحق مندرج فی طی محضره - والصدق منخرط فی سلک کتبته
شمارهٔ ۱۴: الف و لام و لام و ها هر چار - اسم اسم است این حروف ای یار
شمارهٔ ۱۵: اللّهاکبر تو خوش نیست با سر تو - این سر چه گشت قربان اللّه اکبر آمد
شمارهٔ ۱۶: او در دل و دل به هر طرف گرداند - نازک سخنی است عارفی گر داند
شمارهٔ ۱۷: این حقیقت در همه ساری بود - با همه در غایت یاری بود
شمارهٔ ۱۸: این خرقهٔ چار وصله بگذار - وان خلعت پادشاه بردار
شمارهٔ ۱۹: این ریاضت چو بوتهٔ عشق گداز - زر قلب نیاز خوش بگداز
شمارهٔ ۲۰: این ساغر ما که عین آب است - جامی ز شراب و پر شراب است
شمارهٔ ۲۱: این صورت خوب و معنی روحانی - محبوب منش ساختهاند تا دانی
شمارهٔ ۲۲: این همه رنگهای پر نیرنگ - خم وحدت همه کند یکرنگ
شمارهٔ ۲۳: اینجا به صفت صفت به ما بنمودند - نه ذات به ذات این چنین فرمودند
شمارهٔ ۲۴: ای دل گرت آئینهٔ اخلاص جلی است - از بعد نبی امام میدان که علی است
شمارهٔ ۲۵: این خرقهٔ چار وصله بگذار - وان خلعت پادشاه بردار
شمارهٔ ۲۶: آفتاب آن و ماهتاب این است - ظاهر و باطنش به آئین است
شمارهٔ ۲۷: آفتاب خوشی است تابنده - نفس او مرده و دلش زنده
شمارهٔ ۲۸: آفتابی ز غیب پیدا شد - نور او در همه هویدا شد
شمارهٔ ۲۹: آمده بود یار بازاری - رفت از این جا سزد که باز آری
شمارهٔ ۳۰: آن کسانی که اهل عرفانند - مبتلای بلای الوانند
شمارهٔ ۳۱: آن نور که بر هر دو جهان تابان است - در ماه شب چهارده روشن آن است
شمارهٔ ۳۲: آنها که نام خویش کریمی نهادهاند - چیزی که گفتهاند همانا که دادهاند
شمارهٔ ۳۳: آینه روشن است این تمثال - جسم و جانند عین مثل و مثال
شمارهٔ ۳۴: آینه روشن است در همه حال - می نماید جمال او به کمال
شمارهٔ ۳۵: باز گردد به برزخ جامع - نیک دریاب این سخن سامع
شمارهٔ ۳۶: باش همچون صاحب قلب سلیم - ظاهراً تلوین و باطن مستقیم
شمارهٔ ۳۷: به جان تو که جانانی ز جان محبوبتر آنی - سر من و آستان تو اگر خوانی و گر رانی
شمارهٔ ۳۸: بر سر کوی عاشقان بگذر - ور توانی ز خود روان بگذر
شمارهٔ ۳۹: بر یمین و یسار و ارض و سما - جز خدا نیست یک زمان به خدا
شمارهٔ ۴۰: بردیم ما نیاز به درگاه بی نیاز - بنواخت ساز ما به کرم لطف کارساز
شمارهٔ ۴۱: به شنبه روز خوش باشد همه کار - ولیکن صید کردن از همه به
شمارهٔ ۴۲: بشنو ای یار من به صدق و نیاز - خانهٔ دل برای او پرداز
شمارهٔ ۴۳: بگسسته کسی ز هر دو عالم بی شک - چون ابروی یار خویش پیوسته خوش است
شمارهٔ ۴۴: بندگی می کن که تا سلطان شوی - جان فدا می کن که تا جانان شوی
شمارهٔ ۴۵: بندهٔ او باش و سلطان همه - جان او می باش و جانان همه
شمارهٔ ۴۶: بندهٔ مخلص است و دولتخواه - بندهٔ بندگان حضرت شاه
شمارهٔ ۴۷: به آدینه اگر یابی عروسی - بکن تزویج و داد خویش می ده
شمارهٔ ۴۸: ببین انوار و آن اسرار دریاب - مؤثر را در این آثار دریاب
شمارهٔ ۴۹: به پنجشنبه مراد خویش می خواه - ز هر بابی که خواهی از که و مه
شمارهٔ ۵۰: به رنگی شو که رنگی بر نتابد - سواد الوجه فی الدارین این است
شمارهٔ ۵۱: به سایه روی منه رو به آفتاب آور - به آفتاب نشین و ز نور او بر خور
شمارهٔ ۵۲: به قدر روزنه تابد به خانه نور قمر - اگر به مشرق و مغرب ضیاش نام بود
شمارهٔ ۵۳: به قدر هر که آورد ایمان - نخورد غم چو ما بود شادان
شمارهٔ ۵۴: به نور طلعت تو یافتم جمال تو را - به آفتاب توان دید آفتاب کجاست
شمارهٔ ۵۵: به هر چه می نگرم نور طلعت شاه است - به هر طرف که روان می شوم همه راه است
شمارهٔ ۵۶: به هر طرف که روان می شوید ملک شماست - اگر به جانب شروان روید اولی تر
شمارهٔ ۵۷: به یکشنبه بنا آغاز می کن - وگر عزم سفر داری دوشنبه
شمارهٔ ۵۸: به هر چه می نگرم نور طلعت شاه است - به هر طرف که روان می شوم همه راه است
شمارهٔ ۵۹: بوالحسن عشق است وعقل آمد حسن - هر دو معنی گفتمت در یک سخن
شمارهٔ ۶۰: بوهریره داشت انبانی ز نان - عشق را با نان و با انبان چه کار
شمارهٔ ۶۱: بی شما عمر ما شده بر باد - عمر ما رفت عمر یاران باد
شمارهٔ ۶۲: بیا ای ترک سر مست سر آیی - اگر افتی چو ما خوش بر سر آیی
شمارهٔ ۶۳: بی رنگ به نیرنگ ترا رنگی داد - خوش باش که او داده خود نستاند
شمارهٔ ۶۴: بی مظاهر ظهور مظهر نیست - گر چه در عقل هست ظاهر نیست
شمارهٔ ۶۵: بی واسطه این علم گر آموختهای - گنجی ز معانی خوش اندوختهای
شمارهٔ ۶۶: پادشاهی گر همی خواهی از او - بندگی کن بندگی کن بندگی
شمارهٔ ۶۷: پادشه روح است و ملکش چون بدن - یا رب این جان و بدن جاوید باد
شمارهٔ ۶۸: پاک باش و پاک باز و پاک نوش - ساغر پاکی بگیر و پاک توش
شمارهٔ ۶۹: پاک شو تا قبول او گردی - چون شدی پاک خوش نکو گردی
شمارهٔ ۷۰: پیر رندانم بیا ای نوجوان - یاد گیر از من که آن ورزیدهام
شمارهٔ ۷۱: پیرهن و یوسف و بو می رسد - در عقبش نیز خود او می رسد
شمارهٔ ۷۲: تا تو خود را تمام نشناسی - خواجه را از غلام نشناسی
شمارهٔ ۷۳: تا توانی دلی به دست آور - این چنین حاصلی به دست آور
شمارهٔ ۷۴: تافته خوش آفتابی بر همه - گر ببیند ور نبیند بر همه
شمارهٔ ۷۵: تو را چکار که در سفره چیست یا ز کجاست - بخور ز روی ارادت که نعمتاللّه است
شمارهٔ ۷۶: ترازو گر نداری تو ، تو را زوره زند هر کس - کسی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
شمارهٔ ۷۷: ترشروئی و دیگر تلخ گوئی - دلی سخت و کفی در بخل محکم
شمارهٔ ۷۸: تن فدا کن که در جهان سخن - جان شود زنده چون بمیرد تن
شمارهٔ ۷۹: جام بی می بگو چه باشد هیچ - رند بی وی بگو چه باشد هیچ
شمارهٔ ۸۰: جام گیتی نما به ما دادند - نعمتاللّه در او هویدا شد
شمارهٔ ۸۱: جان کهنم به عشق نو شد - دل رفت و به عشق در گرو شد
شمارهٔ ۸۲: جسدت همچو جام و روحت راح - راح می نوش در صباح و رواح
شمارهٔ ۸۳: جسم و جان است همچو آب و حباب - نظری کن به عین ما دریاب
شمارهٔ ۸۴: جسم و جان خوشی همی یابد - تا چنین آدمی بیاراید
شمارهٔ ۸۵: جسم و جانی که دارد این انسان - مصحف جامع است خوش می خوان
شمارهٔ ۸۶: جوابی خوش چو آبی بشنو از ما - که دریابی طریق جمله اسما
شمارهٔ ۸۷: چشم آن دارم که حال چشم من پرسد نگار - زان که بی نقش خیالش دیده ام شد دلفکار
شمارهٔ ۸۸: چو خسرو از لب شیرین نمی برد کامی - قیاس کن که به فرهاد کوه کن چه رسد
شمارهٔ ۸۹: چون دلم کار خاک کم کردی - ننشسته به دامنم گردی
شمارهٔ ۹۰: چون مجرد شد او و عریان شد - آفتاب خوشی بر او برتافت
شمارهٔ ۹۱: چون من ز راه سلامت نمی رسم به سلامت - مقیم کوی ملامت شدم به خیر و سلامت
شمارهٔ ۹۲: چون که پر داد مرغ جان را باز - لاجرم می کند چنین پرواز
شمارهٔ ۹۳: چیزی که مراد دل بر آن است - دلخواه من است و دلبر آن است
شمارهٔ ۹۴: حرف و معنی جام و می را نوش کن - حلقهٔ این حرف را در گوش کن
شمارهٔ ۹۵: حسن حسن است که با حسین است - گر خود حسن است و یا حسین است
شمارهٔ ۹۶: حسن خلق و خلق می دانم ز حق - عارفان دانند سر خلق خلق
شمارهٔ ۹۷: خانهٔ دل عمارتی می کن - رب خود را زیارتی میکن
شمارهٔ ۹۸: خدمت محمود می جستی ایاز - عاقبت محمود شد ما را گرفت
شمارهٔ ۹۹: خری بر اسب و عیسی شد پیاده - خر و خر کره شیخ و شیخ زاده
شمارهٔ ۱۰۰: خواجه بی عقل است و سرگردان شده - پیچ دستارش گواهی می دهد
شمارهٔ ۱۰۱: خواجهای دیدم که می آید ز کیچ - گرچه کیچی بود با ما بود کیچ
شمارهٔ ۱۰۲: خوش آب حیاتی است روان از نفس ما - از همدم ما جو نفس همدم ما را
شمارهٔ ۱۰۳: خوش خیالی به خواب می بینم - گل وصلش به ذوق میی چینم
شمارهٔ ۱۰۴: خوش لب ماست یک زمان بنشین - وز لب من گل دو سر بر چین
شمارهٔ ۱۰۵: در آتش محبت خود را بسوز خوش خوش - چون سوختی در آتش ، آتش بسوزد آتش
شمارهٔ ۱۰۶: در آینه تمثال جمال رخ اوست - دوری نبود که آینه دارد دوست
شمارهٔ ۱۰۷: در آینهٔ تمام اشیا - بنموده جمال جمله اسما
شمارهٔ ۱۰۸: در جهانی که عقل و ایمان است - مردن جسم و زادن جان است
شمارهٔ ۱۰۹: در چنین خانه گر بیاری یار - طلب و طالبی و هم مطلوب
شمارهٔ ۱۱۰: در حضرت او وحدت و کثرت دریاب - در موج و حباب می نگر یعنی آب
شمارهٔ ۱۱۱: در حقیقت بنده و سیّد یکی است - گر تو را شک هست ما را بی شکی است
شمارهٔ ۱۱۲: در خرابات رند مستی دید - می خمخانه را به او بخشید
شمارهٔ ۱۱۳: در دو عالم یکی است عبداللّه - باطناً آفتاب و ظاهر ماه
شمارهٔ ۱۱۴: در دیدهٔ ما نظر کن ای شاه - ای نور دو چشم نعمتاللّه
شمارهٔ ۱۱۵: در ریاضت مراد خواهی یافت - عاقبت آن گشاد خواهی یافت
شمارهٔ ۱۱۶: در زمانی که با خدا باشیم - پادشاهان گدای ما باشند
شمارهٔ ۱۱۷: در سمرقند مانده ای تا چند - خوش روان شو چو عارفان تا چند
شمارهٔ ۱۱۸: در ظل آفتاب تو چرخی همی زنیم - وز خدمت او مراد ما بندگی است
شمارهٔ ۱۱۹: در فضای وجود و اوج شهود - شاهبازم همی کند پرواز
شمارهٔ ۱۲۰: در فنا رفت و در بقا آسود - گر چه گفتند بود هیچ نبود
شمارهٔ ۱۲۱: در گلستان این چنین خوش رستهای - وانگهی در بزم او گلدستهای
شمارهٔ ۱۲۲: در محبت ودود باید بود - حضرت مصطفا چنین فرمود
شمارهٔ ۱۲۳: در مظاهر آنچنان پیدا نمود - در همه آئینهای ما را نمود
شمارهٔ ۱۲۴: در هر چه نظر کنم توئی در نظرم - وین طرفه که از تو من تو را می نگرم
شمارهٔ ۱۲۵: در هوای مجلسش چندان بگریم همچو شمع - کآب چشمم نرم گرداند دل چون آهنش
شمارهٔ ۱۲۶: در وحدت اگر کثرت ما محو شود - دریا ماند نه موج ماند نه حباب
شمارهٔ ۱۲۷: در وصف و کمال قدر او گفت - لولاک لما خلقت الا فلاک
شمارهٔ ۱۲۸: دل حاضر دار با خدایت - تا فیض بیابی از عنایت
شمارهٔ ۱۲۹: دل مغرب نور ماه شاهی است - دل مشرق مهر صبحگاهی است
شمارهٔ ۱۳۰: دل نرم و کف بخشنده آن گاه - دگر گفتار خوب و روی خرم
شمارهٔ ۱۳۱: دلم آئینهٔ حق است از حق - می نماید جمال حق با حق
شمارهٔ ۱۳۲: دهن و چشم و لبت هر سه به هم خوب افتاد - راستی خوبی تو جمله به وجه افتاده است
شمارهٔ ۱۳۳: دیدهٔ ما چو نور او بیند - هر چه بیند همه نکو بیند
شمارهٔ ۱۳۴: ذاتی و چه ذات ، ذات موصوف من است - شک نیست که این ظهور موقوف من است
شمارهٔ ۱۳۵: ذرهای نیست که خورشید در او پیدا نیست - قطرهای نیست درین بحر که او با ما نیست
شمارهٔ ۱۳۶: راز با کاغذ و با خامه نمی یارم گفت - به دو روی و دو زبان راز نگوید عارف
شمارهٔ ۱۳۷: رب الارباب رب این مربوب است - در مذهب ما محب و هم محبوب است
شمارهٔ ۱۳۸: رب و مربوب خویش می جوید - نعمتاللّه سخن چنین گوید
شمارهٔ ۱۳۹: رحمی به دلم کن ای برادر - عود دل من ز خود روا بگذر
شمارهٔ ۱۴۰: رندی که حریف ماست دایم - افتاده مدام در شراب است
شمارهٔ ۱۴۱: رو به آب چشم ما خوشتر شده - روی ما خوش بود از آن خوشتر شده
شمارهٔ ۱۴۲: رو طاعت و خیر کن که دین است - دین تو و هم دیانت این است
شمارهٔ ۱۴۳: ساغر ما بود تو را در خور - می صافی ز جام ما می خور
شمارهٔ ۱۴۴: ستر است و ستایر و ستور است - بردار حجاب اگر چه نور است
شمارهٔ ۱۴۵: سخن عارفان به جان بشنو - از همه بشنو و چنان بشنو
شمارهٔ ۱۴۶: سرّ دور قمر ز ما بشنو - آفتابی است در قمر پنهان
شمارهٔ ۱۴۷: سر آبی نه سرابی طلب از خویش سر آبی - که بیابی ز سرابت سر آیی و سرابی
شمارهٔ ۱۴۸: سر کل چون کله نهد بر سر - آن کله هم بلای دستار است
شمارهٔ ۱۴۹: سروی است قد ما که کشیده است به بالا - خوش آب حیاتی است روان در قدم ما
شمارهٔ ۱۵۰: سعادت همچو ماهی خوش بر آمد - درخت دولت ما در بر آمد
شمارهٔ ۱۵۱: سلب و ایجاب در نمی گنجد - شیخ و محراب در نمی گنجد
شمارهٔ ۱۵۲: سلطنت بر مزید باد مدام - به محمد و اله و سلام
شمارهٔ ۱۵۳: سه شنبه قصد می کن با حجامت - به ریش از مرهمت مرهم همی نه
شمارهٔ ۱۵۴: سیّد است او تو بندهٔ او باش - تا که باشی تو عاشق او باش
شمارهٔ ۱۵۵: سیّد که بود نعمتاللّه به نامش - در آینه بنمود مراتب به تمامش
شمارهٔ ۱۵۶: سیّد ما بندهٔ جانی اوست - پیش او سلطان غلام است ای پسر
شمارهٔ ۱۵۷: سیّد من بنده را تفیهم کرد - اسم اعظم او به من تعلیم کرد
شمارهٔ ۱۵۸: شرک را قلب کن که شکر آن است - شکر می گو که جای شکران است
شمارهٔ ۱۵۹: شمامه با شمایل راز می گفت - حدیث عاشقی را باز می گفت
شمارهٔ ۱۶۰: شهری که در او شحنه ستمکش باشد - بنگر که در آن شهر چه چربش باشد
شمارهٔ ۱۶۱: شیر مردی باید از خود رستهای - وز دو عالم رخت خود بر بستهای
شمارهٔ ۱۶۲: صوت داود است و ما خوش نغمهای داریم از آن - مرغ روح ما کند تسبیح با ما جاودان
شمارهٔ ۱۶۳: صورت حق معنی هر دو جهان - آن رسول اللّه امام انس و جان
شمارهٔ ۱۶۴: طریق عرف سید گفت با تو - تو دانی بعد از این والله اعلم
شمارهٔ ۱۶۵: ظاهر و باطن ار کنی کامل - هر دو میراث باشدت حاصل
شمارهٔ ۱۶۶: ظاهر و باطن صدف می خوان - سرّ درّ یتیم را می دان
شمارهٔ ۱۶۷: ظاهرم در کوبنان و باطنم و در کوه صاف - صوفیان صاف را صد مرحبا باید زدن
شمارهٔ ۱۶۸: ظل ید مطلق است این دست - خود دست که را دهد چنین دست
شمارهٔ ۱۶۹: عارفان غیر او به او دانند - عاقلان او به غیر او دانند
شمارهٔ ۱۷۰: عارفانش خوانده اند این حضرت جمع وجود - از عطای آن حقیقت این حقایق را نمود
شمارهٔ ۱۷۱: عاشقانه خوش درین دریا نشین - خوش بر آ با ما دمی با ما نشین
شمارهٔ ۱۷۲: عالم و معلوم آنجا هست نیست - خادم و مخدوم آنجا هست نیست
شمارهٔ ۱۷۳: عشق است که گوهر محیط است - عشق است که بحر بیکران است
شمارهٔ ۱۷۴: عشق او در همه بود ساری - خواه در مصر خواه در ساری
شمارهٔ ۱۷۵: عشق چوگان و عالمی گویم - سخن عاشقانه می گویم
شمارهٔ ۱۷۶: عقل اگر لشکری کشد بر تو - قوتی کن بر او شکست آور
شمارهٔ ۱۷۷: عقل ذاتی عرش الرحمن ما - مستوی بر صورت سلطان ما
شمارهٔ ۱۷۸: علی الصباح به میخانه خوش روان گشتیم - شراب ناب بخوردیم و مست از آن گشتیم
شمارهٔ ۱۷۹: عیدی هر کسی بود چیزی - عیدی ما لقای محبوب است
شمارهٔ ۱۸۰: عین ما چون به عین واصل شد - اسم و رسمی که بود زایل شد
شمارهٔ ۱۸۱: عین هر دو یکی بود دریاب - موج و دریا نگر ولی در آب
شمارهٔ ۱۸۲: فرق است میان این و آن دریابش - جانانهٔ ما از دل و جان دریابش
شمارهٔ ۱۸۳: قال بگذار و بگذر از سر حال - تا بیابی کمال ز اهل کمال
شمارهٔ ۱۸۴: قطب عالم خلیفهٔ بر حق - حضرت سیّدم بگو صدّق
شمارهٔ ۱۸۵: قطره و بحر هر دو یک آبند - عارفان این رموز دریابند
شمارهٔ ۱۸۶: قطره و بحر و موج و جوهر چار - به حقیقت یکی بود ناچار
شمارهٔ ۱۸۷: قطرهای بود باز بحری شد - خانه ای بود باز شهری شد
شمارهٔ ۱۸۸: قول حسینی شنو راه مخالف مرو - راست برو تا حجاز خصم عراقی مشو
شمارهٔ ۱۸۹: کون جامع وجود انسان است - این چنین کون شاه کرمان است
شمارهٔ ۱۹۰: کی نویسد قلم کلام اللّه - وحده لا اله الا اللّه
شمارهٔ ۱۹۱: کردم از وی سؤال و گفت جواب - خوش جوابی لطیف بود چو آب
شمارهٔ ۱۹۲: که غیر از انبیا و اولیا کس - نداند سر این علم از مه و که
شمارهٔ ۱۹۳: گر بر افروزد آتش دردم - عالمی سوخته شود در دم
شمارهٔ ۱۹۴: گر برافتد حجاب ما از ما - قطره و موج و جو بود دریا
شمارهٔ ۱۹۵: گر بود خوبی تو از زلف و خال - حسن ما را نیست حاجت با جمال
شمارهٔ ۱۹۶: گر بیابی از آن لبش حلوا - مشکلاتت همه شود حل وا
شمارهٔ ۱۹۷: گر تو را عزم هست تا دربند - رو به شروان نه و میان دربند
شمارهٔ ۱۹۸: گر تو فانی شوی ز جود وجود - آن یکی هست و بود و خواهد بود
شمارهٔ ۱۹۹: گر جوهر جان ما بود پاک - ما را نبود ز هیچ کس باک
شمارهٔ ۲۰۰: گر چه از چشم خلق شد پنهان - آشکار است نزد درویشان
شمارهٔ ۲۰۱: گر زان که تو پاکی ای برادر - هرگز ننهد تو را بر آذر
شمارهٔ ۲۰۲: گر عادت است رسم تکلف میان خلق - ما عارفیم و عادت ما ترک عادت است
شمارهٔ ۲۰۳: گر کشته حیات جاویدان است - شکرانه بده حیات جاوید آن است
شمارهٔ ۲۰۴: گر گدا باشد به یاد پادشه نبود عجب - این عجب بنگر که سلطان میکند یاد گدا
شمارهٔ ۲۰۵: گرد اندوه من نمی گردم - بر من اندوه گرد می گردد
شمارهٔ ۲۰۶: گرد بر گرد عاشقان می گرد - گر ما دایماً روان می گرد
شمارهٔ ۲۰۷: گفتم که به نقل نار بهتر یا به - سیب ذقنش گفت که شفتالو به
شمارهٔ ۲۰۸: گفتند گلابست بدیدیم گل آب است - هر چند گل آب است تو می گو که گلابست
شمارهٔ ۲۰۹: گوهر ار جویی بیا دریا طلب - آن چنان درّی بیا از ما طلب
شمارهٔ ۲۱۰: لاجرم تا ز عشق آگاهم - عین معشوق نعمتاللّهم
شمارهٔ ۲۱۱: لب دلبر خوش است بوسیدن - خوش بود گر به ذوق دریابی
شمارهٔ ۲۱۲: لیس فیه الدار غیره دیار - سخنی گفته ام چو آب زلال
شمارهٔ ۲۱۳: ما بین دو عین راست از نون تا میم - بینی الفی کشیده بر صفحهٔ سیم
شمارهٔ ۲۱۴: ما را به وجود خود نباشد بودی - گر زان که به ما بدی کجا می بودی
شمارهٔ ۲۱۵: ما همه ذره ایم و او خورشید - ما چو جامیم و حضرتش جمشید
شمارهٔ ۲۱۶: ما و ساقی نشسته مست خراب - خیز اگر عاشقی بیا دریاب
شمارهٔ ۲۱۷: ما و ماهان و خطهٔ کرمان - سعدی و لولیان شیرازی
شمارهٔ ۲۱۸: ما و همان دلبران و جام شبانه - تو و همین دوغ به او ترک و ترانه
شمارهٔ ۲۱۹: مایی ما بر افتاد اویی او عیان شد - او را به دیدهٔ او خوش بی حجاب دیدم
شمارهٔ ۲۲۰: مجلس عشق است و ما مست خراب - جام می نوشیم دایم بی حساب
شمارهٔ ۲۲۱: مجموعهٔ مجموع کمال است که در وی - ساقی بتوان دید چو در ساغر می می
شمارهٔ ۲۲۲: محب آل محمد چو بایزید بود - اگر چنانکه چنین نیست بایزید بود
شمارهٔ ۲۲۳: محو ما شد قطره و دریا و جو - کل شی هالک الا وجهه
شمارهٔ ۲۲۴: مخلصانه به صدق بی اکراه - خوش بگو لا اله الا اللّه
شمارهٔ ۲۲۵: مرشدی کو خبیر این راه است - به یقین دان که نعمتاللّه است
شمارهٔ ۲۲۶: مرغکی سرگشته گردد کو به کو - یار او با او و می گوید که کو
شمارهٔ ۲۲۷: مژدگانی که روز عید آمد - عید بر عاشقان به عید آمد
شمارهٔ ۲۲۸: مشکل ما جمله حلوا کردهاند - صحن ما را پر ز حلوا کردهاند
شمارهٔ ۲۲۹: معانی خوشی جانا بیان کن - توجه میکنی باری چنان کن
شمارهٔ ۲۳۰: مقصود ز بندگان همه خدمت اوست - و ز خدمت او مراد ما بندگی است
شمارهٔ ۲۳۱: مقصود من تویی چه کنم نعمت بهشت - عمری است تا دلم به هوایت هوا بهشت
شمارهٔ ۲۳۲: ملکوتست عالم ارواح - نیز غیب مضاف می خوانند
شمارهٔ ۲۳۳: من سوختهام بقیهای گر یابی - در آتشم انداز که سوزم به تمام
شمارهٔ ۲۳۴: موج و بحر و حباب ای دانا - گر طلب میکنی بجو از ما
شمارهٔ ۲۳۵: می به رندان ده به زاهد می مده - شیشه پیش پای نابینا منه
شمارهٔ ۲۳۶: می دار به دست خود ترازو - تا ره نزند کسی تو را زو
شمارهٔ ۲۳۷: نام نیک است یادگار بشر - نام نیکت به خیر به که به شر
شمارهٔ ۲۳۸: نان گندم نزد آدم خوش بود - گر چه جو نزد خران خوشتر است
شمارهٔ ۲۳۹: نبی بیت اللّه و باش علی دان - اگر بر در نیابی در نیابی
شمارهٔ ۲۴۰: نزد ما او خلیفةاللّه است - باطناً مهر و ظاهراً ماه است
شمارهٔ ۲۴۱: نشان اهل دوزخ نیز چار است - هم از قول نبی آن روح اعظم
شمارهٔ ۲۴۲: نشان جملهٔ مردم همین است - که بگزینند جنت بر جهنم
شمارهٔ ۲۴۳: نشان زمرهٔ جنت چهار است - به قول بهترین هر دو عالم
شمارهٔ ۲۴۴: نعمتاللّه را طلب کن از خدا - ذوق او از طالب قابل طلب
شمارهٔ ۲۴۵: نعمتاللّه نعمتی دارد تمام - کاین چنین دیوانهای دارد به دست
شمارهٔ ۲۴۶: نقش و خیالی است حدوث از قدیم - بسم اللّه الرحمن الرحیم
شمارهٔ ۲۴۷: نقطه ای که الف نقش بست - بر در محجوبهٔ احمد نشست
شمارهٔ ۲۴۸: نه اسقاط و نه اثبات است اینجا - ز هست و نیست بگذر جان بابا
شمارهٔ ۲۴۹: نه فقر بماند و غنا هم - نه حکم فنا و نه بقا هم
شمارهٔ ۲۵۰: نور اللّه رسید و ظلمت رفت - رحمتاللّه رسید و زحمت رفت
شمارهٔ ۲۵۱: نور خود در نار موسی را نمود - در همه اشیا چنین ما را نمود
شمارهٔ ۲۵۲: نیست ما را روز بر کس بوسهٔ ما طرح نیست - هر که را دل میکشد می آید و جان می دهد
شمارهٔ ۲۵۳: وجود علم و عمل چون عطای حضرت اوست - جزاء علم و عمل محض لطف و سنت اوست
شمارهٔ ۲۵۴: وقت آن آمد که پروازی کنم - وز کریمان عزم شیرازی کنم
شمارهٔ ۲۵۵: ویران شده از رئیس ده ده - از بس که طلب کند که ده ده
شمارهٔ ۲۵۶: ها نظر کن که در نظر دارم - از هویت چنین خبر دارم
شمارهٔ ۲۵۷: هر چند رئیس ما گزیر است - اما چکنم که ناگزیر است
شمارهٔ ۲۵۸: هر چه باشند ما همان باشیم - هر چه پاشند ما همان پاشیم
شمارهٔ ۲۵۹: هر چه داری به عشق او در باز - تا کند او به روی تو در باز
شمارهٔ ۲۶۰: هر چه داریم ما از او داریم - لاجرم چیزها نکو داریم
شمارهٔ ۲۶۱: هر دم تویی در چشم من هم خویش را هم خود ببین - غیر تو باشد دیگری از دیده ها بیرون کنم
شمارهٔ ۲۶۲: هر زمان صنعی نماید در نظر - می برد خلقی و می آرد دگر
شمارهٔ ۲۶۳: هر کجا صورت بود معنی بود - صورتی نبود که بی معنی بود
شمارهٔ ۲۶۴: هر کس که به قول خویش ثابت ناید - او را تو اگر یار نخوانی شاید
شمارهٔ ۲۶۵: هر کسی را که باشدش سر کل - صحبت او همه بود کل کل
شمارهٔ ۲۶۶: هر کسی کو دلیل او باشد - بد نباشد بگو نکو باشد
شمارهٔ ۲۶۷: هر که او رو ز غیر او بر تافت - پرتو نور او بر او برتافت
شمارهٔ ۲۶۸: هر که بر نور رفت و باز آمد - شک ندارم که او پشیمان است
شمارهٔ ۲۶۹: هر که در بند نفس حیوان است - بندهٔ آب و چاکر نان است
شمارهٔ ۲۷۰: هر که دریافت آن از انسان است - لاجرم این فقیر از آن سان است
شمارهٔ ۲۷۱: هر که سلطان خویش نشناسد - عزت او تمام کی دارد
شمارهٔ ۲۷۲: هر کس که نهد تاج سر ما بر سر - فارغ شود از درد سر هر دو سرا
شمارهٔ ۲۷۳: هر یار که ثابت نبود در یاری - شاید که ورا به یاریش نشماری
شمارهٔ ۲۷۴: هرچه داری به عشق او درباز - تا کند او به روی تو در باز
شمارهٔ ۲۷۵: هرکه رو را ز غیر او بر تافت - پرتو نور او بر او برتافت
شمارهٔ ۲۷۶: همچو غنچه تمام بگشوده - نور خود را به عین خود دیده
شمارهٔ ۲۷۷: همه پابند آن دلارامند - مرغ و دانه تمام در دامند
شمارهٔ ۲۷۸: همه تسبیح حضرتش گویند - همه ناطق به رحمت اویند
شمارهٔ ۲۷۹: همه حق است و خلق اینجا نیست - خلق ما جو که خلق با ما نیست
شمارهٔ ۲۸۰: همه را رو به دوست از همه رو - وحده لا اله الا هو
شمارهٔ ۲۸۱: همه عالم به نور او روشن - نظری کن به نور دیدهٔ من
شمارهٔ ۲۸۲: همه عالم تن است و او جان است - جام گیتی نمای سلطان است
شمارهٔ ۲۸۳: یا رب که تو را چنین دلی حاصل باد - دایم به مقام جمع خود واصل باد