گنجور

 
 
 
کمال خجندی

بی لب ساقی مرا می نرود در گلو

نقل ومی آن شما باد کلوا و اشربو

پیر مغان گویدم باده بخور هم ببر

باده کجا میبرم با لب او کرده خو

محتسب خم شکن گر کدویی میشکست

[...]

ناصر بخارایی

بر در دل حلقه زد، زلف چو زنجیر او

جان به در آمد که کیست؟ گفت که دلبند تو

مشکل کار مرا، از خم ابرو گشاد

باد صبا بوی برد، حال دلم مو به مو

دیده ز رویش بدید، صورت ایمان درست

[...]

فیض کاشانی

دل ز پی جست و جو در بدرو کو بکو

همره او دلبرش میبردش سو بسو

در بدر و کو بکو میرود و میدود

در طلب یار و بار نزد وی و رو برو

در تن و در جان ما معنی ایمان ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه