گنجور

 
۴۱

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

... دل سنگینت را بدخواه گشتم

وفای تو چو سیمرغست نایاب

که دل بی رحم داری چشم بی آب ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۴۲

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۲ - در مدح وزیر سلطان مسعود غزنوی

 

... الا تا بانگ دراجست و قمری

الا تا نام سیمرغست و طغرل

تنت پاینده باد و چشم روشن ...

منوچهری
 
۴۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول

 

... دگر گفت اندیشه نبود جز این

که سیمرغ را من بخوانم برین

چو البرز برگشت از جنگ باز ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۴۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۵ - دیدن فرامرز،بازارگان و گفتن او به فرامرز از سیمرغ

 

... برو بر یکی مرغ با رای و کام

جهان دیده سیمرغ گوید به نام

چنین کارها زو برآید مگر ...

... سخن های ایشان بدو بازگفت

ز کوه و ز سیمرغ و راز نهفت

سپهبد پراندیشه شد زین سخن ...

... که گرد جهان پهلوان زال زر

ز سیمرغ بستد هم او چند پر

که روزی که از روزگار دژم ...

... مگر کز زمانه خلاصی دهد

از آن پر سیمرغ مر زال زر

دو پر داده بودی بدان نامور ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۴۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۶ - نهادن فرامرز،پر سیمرغ را برآتش

 

... از این درد شاید که اندوه خورم

بدو گفت سیمرغ از این باک نیست

کشد زهر جایی که تریاک نیست ...

... که یک تن نگشته از ایشان تباه

چو گفتار سیمرغ زان سان شنید

دلش چون کبوتر به بر برتپید ...

... به هنگام مرده که دستان سام

بدش نزد سیمرغ آرام و کام

در آن کاخ بد زال را پرورش ...

... بدان پرخرد نیک یاران رسیم

بدو گفت سیمرغ من کام تو

بجویم دهم دل به آرام تو ...

... تو گفتی برآمد به چرخ بلند

فراوان ثنا گفت سیمرغ را

که باشی همیشه به نیک اخترا ...

... تویی بهتر از جمله دانندگان

بدو گفت سیمرغ کای نامدار

یکی بنده ام کهتر کردگار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۴۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۳ - طلب کردن کیخسرو،فرامرز را

 

... همی گفت هر گونه ای سرگذشت

زکردار سیمرغ و شهر برنج

زدریای ژرف و زهرگونه رنج ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۴۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲ - مدح ابوالفرج نصر بن رستم

 

... تا تو را دادار داد انصاف و داد اندر جهان

گشت چون سیمرغ پنهان از جهان جور و ستم

نامه ای شد فتح و دولت جود تو بر وی خطاب ...

مسعود سعد سلمان
 
۴۸

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح نصیرالدوله نصر

 

... چو زاغان بصحرا چو ماغان بوادی

چو سیمرغ در که چو نخجیر درجر

گروهی کریهان سگ طبع سگ خو ...

عمعق بخاری
 
۴۹

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۱

 

سیمرغ وقت بود ولیکن ز پنچ مرغ

ترکیب داده بودش جبار ذوالمنن ...

عمعق بخاری
 
۵۰

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در مدح بورشد رشید محتاج

 

... بخت تو تعالی مثال ملک

سیمرغ در آرد به دام امر

رای تو بر احوال حال ملک ...

ابوالفرج رونی
 
۵۱

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۶ - آمدن رسول پادشاه خاور زمین به پیش لهراسپ و شکایت کردن او از ابلیس دیو گوید

 

... سر انجمن پور دستان سام

که سیمرغ رستمش کرد است نام

نیاید بیک بار از مات یار ...

عثمان مختاری
 
۵۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲

 

... وزپای ژنده پیلان سرشان شدست رسوا

در قلعه بود خصمت سیمرغ وار پنهان

پیش تو آمد آخرگنجشک وار پیدا ...

امیر معزی
 
۵۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۳

 

... اسفندیار نیز کجا شد که بی عدیل

سیمرغ و اژدها به ره هفتخوان گرفت

نام و نشان جمله کنون گم شد از جهان ...

امیر معزی
 
۵۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴

 

... چه گوهر است که در وی نجات شد مضمر

مخالفان تو سیمرغ را همی مانند

که نیست هستی ایشان درست جز به خبر ...

امیر معزی
 
۵۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۰

 

... بازگشت از جنگ و حاضر شد به نزد زال زر

زال کرد افسون و سیمرغ آمد از افسون او

روستم به شد چو سیمرغ اندرو مالید پر

من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ ...

امیر معزی
 
۵۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵

 

... چون صید کند بازش با چرخ بود رازش

سیمرغ ز پروازش از هم نگشاید پر

طبعش به هوا ماند عزمش به قضا ماند ...

امیر معزی
 
۵۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷

 

... از قعر خویشتن به کران افگند گهر

سیمرغ از آن نیاید بیرون ز آشیان

کز باز توست کوفته بال و شکسته پر ...

امیر معزی
 
۵۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۴

 

... هرچند شاه و خسرو مرغان بود عقاب

سیمرغ را گرفت نیارد به زیر پر

ای از کرم چو برمکیان در عرب مثل ...

امیر معزی
 
۵۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶

 

... د ر پناه او اگر گنجشک سازد آشیان

گیرد از اقبال او سیمرغ را در زیر پر

در حجر آهن ز بهر کلک او آمد پدید ...

امیر معزی
 
۶۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶۰

 

... جواب داد که از جود اوست ناموجود

چو کیمیا و چو سیمرغ در زمانه فقیر

پیام دادم کازادگان دنیا را ...

امیر معزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۳۹
sunny dark_mode