پیام دادم نزدیک آن بت کشمیر
که زیر حلقهٔ زلفت دلم چراست اسیر
جواب داد که دیوانه شد دل تو ز عشق
به ره نیارد دیوانه را مگر زنجیر
پیام دادم کز بهر چیست گرد رخت
ز مشک و غالیه خطی کشیده حلقه پذیر
جواب داد که خط من آیتی عجب است
که هیچکس به جهان در نداندش تفسیر
پیام دادم کان عارض چو شیر سپید
رها مکنکه شود سربه سر سیاه چو قیر
جواب داد که گر شیر من چو قیر شود
روا بود چو همه قیر تو شدست چو شیر
پیام دادم کز روی زرد و نالهٔ زار
به زر و زیر همی مانم ای بتکشمیر
جواب داد که از زیر و زر بود شاهی
چرا غم است توراگر چو زر شدی و چو زیر
پیام دادم کز عشق تو رخ و تن من
چرا زریر وکمان شدکه بود لاله و تیر
جواب داد که در عشق چون تو بسیارند
ز تیرکرده کمان و ز لاله کرده زریر
پیام دادم کامد به دست تو دل من
به دل بسنده کن و جان من شکار مگیر
جواب داد که جان و دلت به دست من است
چو شرق و غرب به فرمان شاه و حکم وزیر
پیام دادم کاو را غیاث ملت خوان
که عدل اوست بشر را بزرگوار بشیر
جواب داد که او را وزیر عادل گوی
که چشم دولت عالی بدو شدست بصیر
پیام دادم کاندر جهان نظیرش کیست
به دین و دولت و فرهنگ و دانش و تدبیر
جواب داد که او را نظیر نشناسم
ز بهر آنکه خدایش نیافرید نظیر
پیام دادم کز قدر او به حکم قیاس
چه پایه فرق کنم تا به آفتاب منیر
جواب داد که بسیار فرق باید کرد
که قدر خواجه عظیماست و آفتاب حقیر
پیام دادم کز دولتش عجب دارم
که قادرست به تأثیر همچو چرخِ اثیر
جواب داد که این دولت جهانآرای
زیادت است ز چرخ اثیر در تأثیر
پیام دادم کز منتش گرانبارند
رعیت و سپهِ شهریارِ کشور گیر
جواب داد که در زیر بار منت او
هزار خواجه فزون است و صد هزار امیر
پیام دادم کز دست و طبع او خیزد
نسیم باد صبا و سرشک ابر مَطیر
جواب داد که ابر مطیر و باد صبا
همی خورند زدست و زطبع او تشویر
پیام دادم کز عدل اوست ناپیدا
چو آب حیوان در دهر فتنه و تزویر
جواب داد که از جود اوست ناموجود
چو کیمیا و چو سیمرغ در زمانه فقیر
پیام دادم کازادگان دنیا را
به جای روزی توقیع کلک اوست مشیر
جواب داد که هرچ آن مسیح کردی دم
همی کند گه توقیع کلک او به ضریر
پیام دادم کز دشمان دولت او
شدست بخت نفور و همی کنند نفیر
جواب داد که بر روزنامهٔ ملکان
نبشت گردون مایَملِکون مِن قِطمیر
پیام دادم کاندر ضمیر و فکرت او
جواهر خِرَدست و نوادرِ تقدیر
جواب داد که معلوم کرد عالم را
ملک به فکرت و تقدیر ایزدی به ضمیر
پیام دادم کز بخشش خدای کریم
نرفت و هم نرود در رضای او تأخیر
جواب داد که از گردش سپهر بلند
نرفت و هم نرود در مراد او تقصیر
پیام دادم کاقبال بیپرستش او
بود به نزد خردمند خواب بیتعبیر
جواب داد که اشعار بیستایش او
بود به نزد سخندان نماز بیتکبیر
پیام دادم کز طبع من گهر خیزد
کجا کند قلم من مدیح او تحریر
جواب داد که از طبع تو گهر نه عجب
که هست طبع تو درمدح او چو بحر غزیر
پیام دادم کز خدمتش قرار دل است
همیشه باد بدو چشم روزگار قریر
جواب داد که تا سعد و نصرت از فلک است
فلک مساعد او باد و روزگار نصیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر پیامی به معشوق خود در کشمیر میفرستد و از احساسات و دردهای عاشقانهاش میگوید. معشوق پاسخ میدهد که دیوانگی او ناشی از عشق است و برای او پیامهای عمیقتری دارد. شاعر درباره زیبایی، قدرت و عظمت معشوق صحبت میکند و از او میخواهد که دلش را رها نکند. معشوق در جواب به او میگوید که نگران نباشد و این عشق و دولت در جهان بینظیر است و خود او هم نیازی به تفسیر ندارد. در نهایت، شعر به تبیین عشق، قدرت و عظمت معشوق ادامه میدهد و به نوعی به ستایش او میپردازد، در حالی که شاعر هنوز در تلاش است تا احساسات و زیباییهای او را درک کند.
هوش مصنوعی: به کسی که زیباییاش دل مرا ربوده، پیامی فرستادم و گفتم که دل من زیر زلفهایش در بند و اسیر است.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که دل تو از عشق به دیوانگی افتاده است و دیوانه را جز زنجیر نمیتواند به راه بیاورد.
هوش مصنوعی: پیامی فرستادم که هدف از این کار چیست، و دور بدنت با عطر مشک و گلاب معطّر شده و خطوط زیبا کشیده شده است.
هوش مصنوعی: جواب داد که نوشتههای من چنان جالب و منحصر به فرد است که هیچ کسی در دنیا نمیتواند آن را به درستی و به طور کامل درک کند.
هوش مصنوعی: به دیگران هشدار دادم که این چهره زیبا را مانند شیر سفید رها نکنید، زیرا ممکن است تمام موهبتها و زیباییها به تدریج از بین بروند و به حالت تاریک و ناخوشایند تبدیل شوند.
هوش مصنوعی: جواب داد که اگر شیر من به شکل قیر درآید، ناپسند نیست، چون همه قیر تو هم مانند شیر شده است.
هوش مصنوعی: پیام من این است که از روی زرد و نالههای غم انگیز، همچنان در زیر بار مشکلات میمانم، ای معشوق زیبا و دلربا.
هوش مصنوعی: جواب داد که اگر کسی به مقام و ثروت دست پیدا کرده، چرا باید نگران باشد؟ وقتی که تو خود به مانند طلا و نیکو طبیعت شدهای، دیگر جایی برای اندوه باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: من در پیامی گفتم که چرا عشق تو باعث شده است که چهره و بدن من همچون زریر و تیر شده است؛ که یادآور لاله و تیر است.
هوش مصنوعی: او گفت که در عشق، کسانی مثل تو زیادند؛ مانند تیرهایی که از کمان میروند و مانند زریرهایی که از لالهها بیرون میآیند.
هوش مصنوعی: پیام من به تو رسید، اکنون که دل من به دست توست، تنها به دل بسنده کن و جان من را نگیرد.
هوش مصنوعی: پاسخ داد که جان و دل تو در کنترل من است، مانند اینکه شرق و غرب تحت اختیار پادشاه و دستور وزیر قرار دارند.
هوش مصنوعی: پیام من این است که او را به عنوان حامی و نجاتدهنده جامعه بشناسید، زیرا او با عدالتش انسانها را با عزت و احترام میخواند.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که باید او را وزیر عادل بدانیم، زیرا نگاه دولت عالی به او معطوف شده است و او را میبیند.
هوش مصنوعی: پیام فرستادم که در این دنیا چه کسی مانند اوست از نظر دین، ثروت، فرهنگ، دانش و تدبیر.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که من کسی را شبیه او نمیشناسم، زیرا خداوند مانند او را نیافریده است.
هوش مصنوعی: من پیامی فرستادم که با توجه به ارزش او، چه طور میتوانم خود را از او جدا کنم، در حالی که او مانند آفتاب روشنیبخش است.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که باید تفاوت زیادی قائل شد بین بزرگی خواجه و درخشش آفتاب.
هوش مصنوعی: پیامی فرستادم که از نعمتهای او شگفتزدهام، چون او توانایی دارد که تأثیری چون چرخ فلک داشته باشد.
هوش مصنوعی: جواب داد که این خوشبختی که در دنیا وجود دارد، بیشتر از تأثیرات آسمانی است.
هوش مصنوعی: پیام فرستادم که رعیت و سپاه شهریار به خاطر لطف او دچار زحمت و فشار شدهاند.
هوش مصنوعی: جواب داد که زیر بار لطف و محبت او، هزاران خواجه و صدها امیر وجود دارند.
هوش مصنوعی: من پیامی ارسال کردم که از دست و نیت او نسیمی ملایم میوزد و اشکی از ابر بارانی میریزد.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که ابر و باد صبا از نعمتهای او بهرهمند میشوند و تحت تأثیر طبیعت او قرار دارند.
هوش مصنوعی: پیام رساندم که عدالت او در این دنیا پنهان است، مانند آب که در میان حیوانات و اوضاع نابسامان به سختی قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که وجود نداشتن چیزی به خاطر بخشش و سخاوت اوست، مانند کیمیا و سیمرغ که در این زمانه به ندرت یافت میشوند.
هوش مصنوعی: من پیامی به فرزندان دنیا فرستادم که به جای روزی، قلم اوست که راهنمایی میکند.
هوش مصنوعی: پاسخ داد که هر چه از مسیح انجام دادی، زمانش فرا میرسد و او با خط خود در جایی به آن اشاره خواهد کرد.
هوش مصنوعی: من پیامی فرستادم که بخت دشمنان او ناخوش و بد شده است و آنها در حال ایجاد سر و صدا و اعتراض هستند.
هوش مصنوعی: جواب داد که بر صفحهٔ روزنامهٔ پادشاهان نوشته شده است: هیچ کدام از آنها مالک چیزی نخواهند بود.
هوش مصنوعی: پیام من این است که در دل و ذهن او گنجینهای از智慧 و نکتههای بینظیر وجود دارد.
هوش مصنوعی: جواب داد که او با اندیشه و سرنوشت الهی، زندگی را در دل انسان به تصویر کشید.
هوش مصنوعی: پیام من این است که بخشش و رحمت خداوند همیشه باقی است و هیچ چیز نمیتواند مانع رضایت او شود.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که به دلیل چرخش آسمان و تغییرات آن، هیچ چیزی از خواستهٔ او کم نشده و این موضوع تقصیر او نیست.
هوش مصنوعی: پیامی فرستادم که اگر کسی به او پرستش نکند، همان بهتر که در خواب بیمعنی و بیهدف باقی بماند.
هوش مصنوعی: او جواب داد که اشعارش بدون ستایش اوست، مانند نماز کردن بدون گفتن تکبیر.
هوش مصنوعی: پیام دادم که از دل من گنجینهای میجوشد، ولی قلم من چگونه میتواند ستایش او را بنویسد؟
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که تعجبی ندارد که آثار زیبا و ارزشمندی از تو به وجود میآید؛ زیرا قدرت و طبیعت تو در ستایش او مانند دریا عمیق و وسیع است.
هوش مصنوعی: به او پیام فرستادم که همیشه برای دل من آرامش و امنیت وجود دارد و امیدوارم که روزگار همیشه به او خوشحال و سعادتمند باشد.
هوش مصنوعی: او گفت که تا زمانی که خوشبختی و یاری از آسمان است، آسمان در کنارش خواهد بود و روزگار به او یاری میرساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع
همی بدادی تا در ولی نماند فقیر
بسا کسا که برهست و فرخشه بر خوانش
بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر
مبادرت کن و خامش مباش چندینا
[...]
نگر به لاله و طبع بهار رنگ پذیر
یکی برنگ عقیق و دگر ببوی عبیر
چو جعد زلف بتان شاخهای بید و خوید
یکی همه زره است و دگر همه زنجیر
درخت و دشت مگر خواستند خلعت زا بر
[...]
بتی که راستی از قد او رباید تیر
بتیر غمزه ز گردون فرود آرد تیر
نه سیب سرخ بود با رخان او مر مهر
نه با درنگ بود چون رخان من مه تیر
ز خواب دیده پر آب من ندارد بهر
[...]
بهست قامت و دیدار آن بت کشمیر
یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر
بتی که هست رخ و زلف او به رنگ و به بوی
یکی شبیه عقیق و یکی بسان عبیر
دل و برش به چه ماند به سختی و نرمی
[...]
عمید دولت عالی و خاص مجلس میر
امین گنج شه و حمل بخش حمله پذیر
نهاده روی ز حضرت بدین دیار به غزو
به طالعی که قضا روبود به فتح بشیر
گشاده حشمت او دست عدل بر عالم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.