گنجور

 
ابوالفرج رونی

بورشد رشید ای جمال ملک

ای ذات تو ذات کمال ملک

ای دولت تو عید و جشن خلق

ای حشمت تو پر و بال ملک

طبع تو نسیم هوای فضل

حلم تو زمین نهال ملک

عدل از تو سپرده طریق شرع

ظلم از تو چشیده دوال ملک

چون نال زرنج تو کوه خصم

چون کوه ز ناز تو نال ملک

آورده به استاد پیش دل

درس تو همه قیل و قال ملک

پالوده چو پالونه گاه بذل

دست تو همه ملک و مال ملک

با حفظ تو گستاخ نگذرد

نکبای قضا بر عبال ملک

با امن تو در واخ ننگرد

شیر فلک اندر غزال ملک

آفاق بگیرد به فضل ید

بخت تو تعالی مثال ملک

سیمرغ در آرد به دام امر

رای تو بر احوال حال ملک

رامست و جمام است ملک تا

بر تست جواب و سؤال ملک

گفتی که چو بختی است ملک و هست

پاس تو زمام و عقال ملک

وهمی که ضمیرت به پرورد

خواند خرد آن را خیال ملک

نعلی که براقت بیفکند

گوید فلک آن را هلال ملک

صمصام تو را گوشتی دهد

بازوی تو روز قتال ملک

تادیب ترا تقویت کند

انگشت تو بر گوشمال ملک

آزرده ز جور جهان ستد

داد تو ز چنگ محال ملک

الفغده به دندان ملک داد

عون تو به نوک خلال ملک

تکلیف تو خانان ملک را

آورده به صف نعال ملک

تخویف تو رایان هند را

افکند به حد جبال ملک

تا پست نگردد بنای چرخ

تا تنگ نباشد مجال ملک

ایام تو در امر و نهی باد

چون روز و شب و ماه و سال ملک

«یازنده چو تاب سنان شمع

سازنده چو آب زلال ملک »

«در جام تو جوش حرام رز

با طبع تو سحر حلال ملک »

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode