فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۹
... کجا برترست از مکان و زمان
سپهر و ستاره همه کرده اند
بدین چرخ گردان برآورده اند ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۲
... سخن راند تا ماند از شب سه پاس
سرانجام مرد ستاره شمر
به قیصر چنین گفت کای تاجور ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۵
چو خورشید گردنده بی رنگ شد
ستاره به برج شباهنگ شد
به فرمود قیصر به نیرنگ ساز ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۷
... برفتند با دانش و رهنمون
ستاره شمر پیش با رهنمای
که تارفتنش کی به آید ز جای ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۲
چو بر زد ز دریا درفش سپید
ستاره شد از تیرگی ناامید
تبیره زنان از دو پرده سرای ...
... زمین سر به سر گفتی ازجوشنست
ستاره ز نوک سنان روشنست
چو خسرو بیاراست بر قلبگاه ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۱
... همی بر گرفتی چه و چون و چند
ستاره شمر پیش او بر بپای
که بودی به دانش ورا رهنمای ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۲
... ز زیچ اختر این جهاندار چیست
چنین داد پاسخ ستاره شمر
که بر چرخ گردان نیابی گذر ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۸
... ز کار زمانه پراز درد شد
ز گفتار مرد ستاره شمر
دلش بود پر درد و پیچان جگر ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۹
... دگر پیش گردان سرکش بدی
شمار ستاره ده و دو و هفت
همان ماه تابان ببرجی که رفت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۶
... دلش بد شد از روزگار کهن
که او را ستاره شمر گفته بود
ز گفتار ایشان برآشفته بود ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۲
... شده پادشاهی پدر سی و هشت
ستاره برین گونه خواهد گذشت
درخشان شود روزگار بهی ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲
... خردمند و گرد و جهاندار بود
ستاره شمر بود و بسیارهوش
به گفتارش موبد نهاده دو گوش ...
... بدانست رستم شمار سپهر
ستاره شمر بود و با داد و مهر
همی گفت کاین رزم را روی نیست ...
... کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان
برین سالیان چارصد بگذرد ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۴
... جهان را سراسر به بخشش گرفت
ستاره نظاره برو ای شگفت
به مهتر پسر داد بلخ و هری ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۳
... که تا چون بود گردش اخترش
ستاره شمر گفت جز نیکویی
نبینی وجز راستی نشنوی ...
... همه لشکرش را بهم برزند
چو بشنید گفت ستاره شمر
ندیدم ز خاقان کسی شادتر ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۵
... تو گفتی جهان یکسر از آهنست
ستاره ز نوک سنان روشنست
نگه کرد زان رزمگاه ساوه شاه ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۶
... پس پشت او اندر آمد سپاه
ستاره شد از پر و پیکان سیاه
بخستند خرطوم پیلان به تیر ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۷
ستاره شمر گفت بهرام را
که در چارشنبه مزن گام را ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۸
... شمارش ندانست کس در جهان
ستاره شناسان و فرخ مهان
نبشتند یک یک همه خواسته ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۳
... همی چشم روشن عنانرا ندید
سپهر و ستاره سنان را ندید
ز دریای ساکن چو برخاست موج ...
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۸
... جهان شد چو آبار بهمن سیاه
ستاره ندیدند روشن نه ماه
بقلب سپاه اندرون گیو گرد ...