گنجور

 
۲۱

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۶

 

... ایمن نمی نشینم کاسان دهد بکشتن

چون ما پیادگان را وانگه چنین سواری

همچون علف برآیند از گورم استخوانها ...

اوحدی
 
۲۲

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۸

 

ز تورانیان تنگ چشمی سواری

در ایران به زلف سیه کرد کاری ...

اوحدی
 
۲۳

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰

 

... هر دم به گونه ای زند از نو معلقی

ترکان شهسوار برون می نهند رخ

ما را که اسب نیست برانیم بیدقی ...

... تا دست می رسید به درد مروقی

کامی بران که عمر سواریست تیزرو

در زیر ران او چو شب و روز ابلقی ...

اوحدی
 
۲۴

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۹

 

... ز چه خانه می نمودی به غریب کاروانی

قدمم گرفت تندی مکن ای سوار تندی

غم مستمند می خور چه سمند می دوانی ...

اوحدی
 
۲۵

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۶

 

... اگر پیاده روی سرو گلشن جانی

وگر سوار شوی شمع خانه زینی

شب شراب که باشد رخ تو شاهد و شمعی ...

اوحدی
 
۲۶

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۵

 

... به جنگ رفتن سلطان دگر چه محتاجست

که چون تو شاه سوارش به صلح می آیی

ز چین زلف تو چون اوحدی حدیثی گفت ...

اوحدی
 
۲۷

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - وله فی‌الموعظه

 

... ترا شکار دلی گر ز دست برخیزد

سوار شو منشین سعی کن روان دریاب

گرت به جان خطری میرسد تفاوت نیست ...

اوحدی
 
۲۸

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - وله فی‌طلب الحقایق

 

... این چار عنصر و سه موالید و شش جهت

این پنج زورق و دو در و یک سوار چیست

این جان روشن و تن تاریک را چه حال ...

اوحدی
 
۲۹

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - وله فی‌تقلب الاحوال

 

... خاکساران چنین را به حقارت منگر

تو چه دانی که در آن گرد سواری باشد

آن برون آید از آن آتش سوزان فردا ...

اوحدی
 
۳۰

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - وله

 

... در بن طور هو ت کرده وطن

بر سر اسب لات کرده سوار

هفت هیکل نوشته بر تو عیان ...

... چون سمندر شوی در آتش تیز

گر شوی بر سمند عشق سوار

تا ترا سایه ایست او نشوی ...

اوحدی
 
۳۱

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - وله نورالله قبره

 

... چاره پیری کن ای نفس که جوانی

راه به منزل بر آن زمان که سواری

ای که گذر می کنی به کوی عزیزان ...

اوحدی
 
۳۲

اوحدی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - وله ایضا (من و آن دلبر خراباتی - فی طریق الهوی کمایاتی)

 

... از کتاب خودی رقم برداشت

روز صید آن سوار ازین نخجیر

پر بیفگند لیک کم برداشت ...

... یک حدیثست و صد هزار ورق

یک سوارست و صد هزار فرس

عیب ما نیست گر نمی بینیم ...

اوحدی
 
۳۳

اوحدی » جام جم » بخش ۲۵ - در ظهور حیوان

 

... جسم چون زین دو روح یاری یافت

بر حیات و روش سواری یافت

حرکت کرد بر زمین چپ و راست ...

اوحدی
 
۳۴

اوحدی » جام جم » بخش ۳۴ - در نصیحت ملوک به عدل

 

... تخت را استواری از عدلست

پادشه را سواری از عدلست

دود دلها به دادگر نرسد ...

اوحدی
 
۳۵

اوحدی » جام جم » بخش ۳۵ - حکایت

 

رفت کسری ز خط شهر به دشت

با سواران ز هر طرف میگشت

گلشنی دید تازه و خندان ...

اوحدی
 
۳۶

اوحدی » جام جم » بخش ۷۲ - در حکمت

 

... دل خود را به نور واصل کن

گر به حکمت رسی سوار شوی

حکما را سپاسدار شوی

اوحدی
 
۳۷

اوحدی » جام جم » بخش ۸۲ - در باب توبه

 

... هر که در توبه پایدار آمد

در دگر رکن ‎ها سوار آمد

عادت خواجه ترک عادت نیست ...

... دل پی سیم و چشم در پی زر

تا تو بر آرزو سوار شوی

نپسندم که توبه کار شوی ...

اوحدی
 
۳۸

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۲ - حکایت

 

... تا تنش پای بند دار نشد

جان او بر فلک سوار نشد

چار میخ از برای تن بودست ...

اوحدی
 
۳۹

اوحدی » دیوان اشعار » فی لسان الاصفهانیه » شمارهٔ ۲

 

... ای دوستم شوی ز وصال رک رسن

قصد سوار سن نه که کار پیاده بو

دی فکر و گربدم تو در کفته و دلم ...

اوحدی
 
 
۱
۲