گنجور

 
اوحدی

باز چون در مزاج این ارکان

متضاعف شد اعتدال و توان

قوت و حس و جنبش به مراد

مدد روح رستنیها داد

جسم چون زین دو روح یاری یافت

بر حیات و روش سواری یافت

حرکت کرد بر زمین چپ و راست

رستنی خورد و خواب و راحت خواست

زین میان ماده گشت و نر پیدا

وز پی ماده گشت نر شیدا

ماده و نر به هم چو جفت شدند

در تمنای خیز و خفت شدند

تا ز تولیدشان جهان پر گشت

کوه و صحرا و غار و وادی و دشت

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]