گنجور

 
اوحدی

عمر گذشت، ای دل شکسته، چه داری؟

چارهٔ کاری نمی‌کنی، به چه کاری؟

روز بیهوده صرف کرده‌ای، اکنون

گریهٔ بیهوده چیست در شب تاری؟

آنچه ز عمر تو فوت گشت ز روزی

رو، که به عمری قضای آن نگزاری

بس که خجالت بری به روز قیامت

گر ورق کرده‌های خود بشماری

آب و زمینی چنین و قوت بازو

عذر چه گویی که هیچ تخم نکاری؟

چارهٔ پیری کن ای نفس، که جوانی

راه به منزل بر، آن زمان که سواری

ای که گذر می‌کنی به کوی عزیزان

بر سر گور تو بگذرند به خواری

بس که برین باره کوه و دشت که بینی

ابر زمستان گذشت و باد بهاری

حجرهٔ دل را سیاه کرده ز ظلمت

خانهٔ گل را چه می‌کنی که نگاری؟

این همه جهلست، ورنه کوه نمی‌کرد

عهدهٔ عهد امانتی که تو داری

زان همه کالای قیمتی به قیامت

یک دو سه با خویش جهد کن، که بیاری

نقد خود اینجا تمام کن، که بسوزی

بر سر آن آتش، ار تمام عیاری

هرچه مرا عقل گفت، با تو بگفتم

تا تو ز من بشنوی و در عمل آری

گفتهٔ من فرق کن ز گفتهٔ دیگر

لعل بدخشی شناس و مشک تتاری

دور ز اقوال نیک نیست زبانم

گرچه ز افعال خوب فردم و عاری

معترفم من که: هیچ کار نکردم

جز ورق خود سیه به شیفته کاری

اوحدی، آنجا که بار راه گشایند

اهل بضاعت، جز آب دیده چه باری؟

کار سعادت به زور نیست، مگر تو

در کنف مسکنت گریزی و زاری

یاری از آن درطلب، که هرکه بیفتاد

از در او یافت زورمندی و یاری

آنکه ترا یک نفس فرو نگذارد

جهل بود، گر ز خاطرش بگذاری

باری ازو یاد کن، که اوست به هرحال

خالق و رزاق وحی و قادر و باری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

دوش همه شب همی گریست به زاری

ماه من آن ترک خوبروی حصاری

برد و بناگوش سایبانش همی کرد

یک ز دگر حلقه های زلف بخاری

از بس کآب دو چشم او بهم آمد

[...]

میبدی

ای مونس دیده با ضمیرم یاری

اندر دل من نشسته بیداری‌

مولانا

آه که دلم برد غمزه‌های نگاری

شیر شگرف آمد و ضعیف شکاری

هیچ دلی چون نبود خالی از اندوه

درد و غم چون تو یار و دلبر باری

از پی این عشق اشک‌هاست روانه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

باز جهان تازه کرد قدرتِ باری

باده بده بر نسیمِ بادِ بهاری

گُل بُنِ بشکفته و طراوت و زینت

بلبلِ شوریده و شفاعت و زاری

باد چو زلفِ بنفشه کرد به شانه

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
خواجوی کرمانی

آب رخ ما بری و باد شماری

خون دل ما خوری و باک نداری

دست نگارین بروی ما چه فشانی

ساعد سیمین بخون ما چه نگاری

دل بسر زلف دلکش تو سپردیم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه