ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۲
... چون اسب گرم پویه شود رامی
چون پیل راه کج سپرد خرچنگ
در قطبها سهیل و سها چون رخ ...
... و افروختم چراغ ره از فرهنگ
راهی ببر گرفتم بی پایان
چون کهکشان بکنید مینا رنگ ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷
... به تیر حرمله فرزند کاهل
براه یار دادی داحت جان
فدای دوست کردی میوه دل ...
... تو نگذاری ز کف هرگز نوافل
زر و سیمی که در راه امامان
نثار آری تو ای سلطان باذل ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹
... فلا تنظر الی الاوطان و ارحل
به پیش اندر نهادم راه صحرا
شدم بر ناقه ی صعب و قزعمل ...
... بروز تابناک و لیل الیل
گهی کردم دلیل راه کوکب
گهی افروختم از مهر مشعل ...
... گهی سازد فسان و گاه صیقل
شود خصمت براه مرگ سالک
بداندیشت به تیر غم معطل ...
... بگمنامی چو هیان بن بیان
بگمراهی چو ضلال بن مهلل
بغلطند از فراز اسب بر خاک ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳
... تو نیز پیرو اهل سلوک شو که رسی
ز کعبه قدس اندر مقام ابراهیم
اگر عذاب الیم است بر تو در گیتی ...
... زنان حامله گر برق صارمش بخیال
دهند راه همیدون شوند جمله عقیم
زبانی عضبش خصم را ز چشمه تیغ ...
... عروس فضل نیابد بجز تو کفو کریم
تو شمع راه امیدی و خلق آیت خوف
قلوب با تو یکی وز دگر کسان بدو نیم ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸
... افتاده اتفاق در این بوم و سرزمین
دزدان چند خیره و عیار و راهزن
شومان چند گمره و طرار و ره نشین ...
... چون تیری از کمان بجهیدند از کمین
در سر خمار کرده سپردند راه غدر
با جان وداع گفته گرفتند رسم کین ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - چکامه
... شور در افتاد در قراء مداین
گفتند این کاروان که راه نداند
کی شود اندر خلاص جان متمکن
ای عجب این کز ستاره راه شناسد
خلق و نیارد ستاره ره به قراین ...
... نعمت و اجر است بهر مؤمن موقن
بسته کند راه رزق هر متزاهد
باز کند باب رزق هر متدین ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - قطعه
... سفر یوحنا ز سویی صحف انگلیون ز یکسو
دوست از راهی بکین ما و دشمن از طریقی
پطر یکسو در کمین ما و ناپلیون ز یکسو ...
... هر چه در جیب عجایز بود و در کیس ارامل
راه آهن از طریقی می برد واگون ز یکسو
سرمه یکجا برده هوشم غمزه مشاطه یکجا ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷
... ماه اگر در شب نتابد کس ز نور اختران
کی تواند ساخت محفل کی تواند جست راه
گفت تهمورث که باشد شه شاهینی قوی ...
... کاروان را پیشوا باید کسی کاندر طریق
صادق از سارق شناسد طرف راه از ژرف چاه
ورنه در بیغوله غول آن کاروان یغما کند ...
... وان وزیران دگر هر یک ز فکر افروختند
در شب تاری چراغ روشن اندر شاهراه
دولت و اقبال را پیوسته اندر اکتناف ...
... این تویی در مرز رستمدار صد رستم بیار
وین منم اندر فراهان همچو بونصر از فراه
تو بدو معنی ولی من با دو معنی صادقم ...
... دلبر سیمین بجوی و ساغر زرین بخواه
راهبت در دیر شاکر زاهد اندر صومعه
حاجی اندر کعبه داعی عارف اندر خانقاه
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - در تسلیت فرماید
... تو شاد داری خرم روان پاک نیا
تو زنده کردی نام پدرت طاب ثراه
نشان حشمت تو ظاهر است در آفاق ...
... ببارگاه تو بهرام و تیر بسته میان
بخاک راه تو برجیس و مهر سوده جباه
به پیش قصر کمالت فلک نیارد پای
درون کاخ عفافت ملک نیابد راه
ز هوش و فضل و فروغ و فر و کمال تو تافت ...
... ولی چه چاره که این باده را از این ساقی
بطوع اگر نستانی دهند با اکراه
نه کس ببندد این رخنه را بدست هنر ...
... که گر در آب کنی غرقه حاضرم بالطوع
وگر در آتش گویی روم بلا اکراه
بخاکپای تو دارد تن فسرده نیاز ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۷
... سوی کدام ره آید کس از کدام بلد
سوی کدام بلد آید از کدامین راه
معاینه کندت داستان کوه وز وو ...
... بسیر انفس و آفاق شد دلش مشغول
پس از اجازه فرخ پدرش طاب ثراه
بشهرهای بدیع و بملکهای وسیع ...
... کسی نبودش جز رای مستقیم ندیم
کسی نگشتش جز عقل دوربین همراه
در آن بلاد بسی دید نقشهای شگرف ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - حکایت
... سوی طواف خانه کی میشود روانه
گفتا عزیمت شه شد منصرف ازین راه
زیرا که حج روا نیست بر ذات خسروانه ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰
... وی آنکه بتحقیق تو همدست قضایی
فرهنگ و خرد راهنمای ملکان شد
اما تو بفرهنگ و خرد راه نمایی
تا خلق به یکتاییت اقرار نمایند ...
... اما اثر همت شاهانه ات امید
در چشمه ی حیوان کندم راهنمایی
با پرتو لطف و اثر تربیت تو ...
... صد ترک چو مریخ بدرگاه تو قربان
صد ماه چو خورشید براه تو فدایی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۱
... بباغ خلد شیاطین کجا و نار کجا
بقلب مؤمن کی راه جسته شرک خفی
بگاه بهمن و دی در پناه این بستان ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
غلام همت آنم که خاک عشق سرشت
مرید فکرت آنم که راه انس نبشت
خوشا دیار محبت که اندر آن وادی ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱ - مختوم بنام شاه ولایت
... تو چشمه حیوانی در ظلمت گیتی
تو شمع فروزانی در راه ولایت
سوگند بذات احدیت که در اقلیم ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲ - در وصف قنات عین الشرف که نیرالدوله در صحن مطهر جاری ساخته
... باسکندر بگو ای خضر همایون که عبث
راه ظلمات مپو کآب حیات این طرفست
چشمه عین حیوان جاری ز سر کوی رضاست ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
... چو ره بسوی خدا برد و شمع دین افروخت
خداش حافظ و دینش چراغ راه آمد
بباغ رفته مگر شه که خلق را بمشام ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸ - تضمین غزل خواجه شیراز
... ز بانک ملت امیری متاز در پی گنج
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
... کوه عزم آمد و با پنجه پولاد آمد
ناصرالملک ابوالقاسم مسعود ز راه
با رخی خوب و تنی پاک و دلی شاد آمد ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
... هدایت ازلی شد به سالکان رهبر
کسی که شد به سبیل رشاد راه سپار
برای او نبود هیچ گونه خوف و خطر ...