نگار من تن سیمین خود برخت سیاه
چنان نهفته که در تیره شب چهارده ماه
سیاه پوشید آن گلعداز و روز مرا
ز سوگواری خود کرد همچو شام سیاه
برفت چشمه حیوان درون تاریکی
نهاد لاله نعمان ز مشک سوده کلاه
شخود چهره بناخن گشود خون ز دو چشم
گسست موی و پریشان نمود زلف دو تاه
همی پراکنده از هر دو جزع مروارید
همی دمید برخسار همچو آینه آه
ایا گزیده ترین دخت شهریار عجم
که شد نژاد تو از خسروان والا جاه
توئی نبیره طهماسب شاه کیوان قدر
توئی نواده خاقان و سبط نادر شاه
تو شاد داری خرم روان پاک نیا
تو زنده کردی نام پدرت طاب ثراه
نشان حشمت تو ظاهر است در آفاق
حدیث عصمت تو سایر است در افواه
سخا و جود به ابر کف تو بسته امید
کمال و فضل بخاک در تو جسته پناه
ببارگاه تو بهرام و تیر بسته میان
بخاک راه تو برجیس و مهر سوده جباه
به پیش قصر کمالت فلک نیارد پای
درون کاخ عفافت ملک نیابد راه
ز هوش و فضل و فروغ و فر و کمال تو تافت
بچرخ مشتری و تیر و مهر و زهره و ماه
بدان مثابه بلند است دامنت که مدام
ز دامن تو بود دست آسمان کوتاه
از آنکه چرخ نهم برترین مقام وی است
که چاکران تو را شد فروترین خرگاه
گر آفتاب شود فی المثل بچرخ نهم
کجا تواند کردن بسایه تو نگاه
ز تو ببالد برقع برایت و به نگین
ز تو بنازد معجر بافسر و به کلاه
بحضرت تو حدیثی فرا برم که بود
خدای عز وجل مرمرا بصدق گواه
به پیش چون تو حکیمی که راز دل داند
منافقی نکنم لا اله الا الله
بدان رسول که آمد ستوده در گیتی
بدان خدای که باشد منزه از اشباه
بدان اراده که بر سلب و نفی من قادر
بدان ضمیر که از هست و بود من آگاه
کز این مصیبت عظمی که دستبرد قضا
بدوستان تو آورده از ستم ناگاه
بسان ساغر مستان دلم پر از خون است
چو طره صنمان قامتم شدست دو تاه
چو ابر خون ز بصر باری و نمیدانی
که جان ما را در بحر قلزم است شباه
ولی چه چاره که این باده را از این ساقی
بطوع اگر نستانی دهند با اکراه
نه کس ببندد این رخنه را بدست هنر
نه کس گشاید این قلعه را بزور سپاه
نگویمت که در این غم مپوش رخت سیه
که کعبه ای تو و زیبد بکعبه رخت سیاه
خدای را مفشان خون دیده بر دامان
که دامن تو نیالوده بر بهیچ گناه
مریز اشک و مخور غم در این مصیبت سخت
مدار تاب و مکن تب در این غم جانکاه
بطوع خاطر تسلیم شو بامر قضا
ز روی صدق رضا ده بدانچه خواست اله
چو وقت در گذر آید چه یکنفس چه هزار
چو دور عمر بسر شد چه پنج و چه پنجاه
زمانه یار نگردد بزور بازوی عقل
گذشته باز نیاید بسوک و ناله و آه
تن فسرده دلخستگان نژند مکن
دل رمیده وابستگان شکسته مخواه
گر این کلام مرا گوش کردی از سر مهر
یکی حدیث دگر آرم اندرین درگاه
بهمت تو که برتر از آسمان بلند
بدامن تو که شد دست چرخ از آن کوتاه
که گر در آب کنی غرقه حاضرم بالطوع
وگر در آتش گوئی روم بلا اکراه
بخاکپای تو دارد تن فسرده نیاز
بر آستان تو دارد دل رمیده پناه
سرم بطوق تو یک گردن است و صد زنجیر
دلم بدست تو یک کشته و هزار سپاه
چو در کف تو بود کار دل تو خود دانی
باوج ماه رسان یا بیفکن اندر چاه
کنون بپای خود آمد بدامت این نخجیر
گرش توانی در بند خویش داشت نگاه
شکار شیر کن ای جان اگر چه میدانم
که در کمند تو شیر ژیان شود روباه
الا چو گاه برآید ز ماه و ماه از سال
الا چو روز برآید ز هفته هفته ز ماه
همیشه روز و شبت خوش ببامداد و غروب
هماره سال و مهت نیک درگه و بیگاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و عظمت یک دختر از نسل شاهان ایران است. شاعر از او به عنوان نگاری با تن سیمین یاد کرده که در تاریکی شب میدرخشد. او زیباییاش را با ماه و گل مقایسه میکند و به حشمت و فضیلتهای او اشاره میکند. شاعر همچنین از غمی عمیق سخن میگوید که بر دلش نشسته و از او میخواهد که در این مصیبت آرامش خود را حفظ کند. در نهایت به فطرت انسانی و قدرت قضا و قدر اشاره میکند و امیدوار است که روزهای خوش و نیک به او روی آورند.
هوش مصنوعی: عزیز من، بدن سفید و زیبا و خوشساخت خود را به گونهای به پوشش سیاه آراسته که در تاریکی شب، مانند ماه چهارده روشن و درخشان به نظر میآید.
هوش مصنوعی: آن گل سیاه پوشید و روز مرا به خاطر عزاداریاش مانند شب تار و سیاه کرد.
هوش مصنوعی: چشمه حیات و زندگی از میان تاریکیها گذشته و لالهای که در این مسیر به وجود آمده، در میان عطر مشک قرار دارد و بر سر کلاهی از آن پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: دل شاداب و با طراوتی را تصور کن که از غم و اندوه رنج میبرد. چهرهاش همچون گلی پژمرده است و چشمانش پر از اشک است که از آنها میریزد. موهایش در باد به هم ریخته و آشفته به نظر میرسند. این تصویر توصیفگر احساسی عمیق و درونی از ناکامی و درد است.
هوش مصنوعی: بیت اشاره به تلاطم و بیقراری انسان دارد. ناشی از احساسات و افکار گوناگون، فرد مانند مرواریدی که به طرز زیبایی درون شکافهای خود میدرخشد، در جستجوی آرامش و وضوح است. این احساسات میتوانند همچون بخار بر روی آینه، تصویر واقعی را محو کنند و انسان را به تأمل و تفکر درباره وضعیت خود وا دارند.
هوش مصنوعی: آیا تو دختر برگزیدهٔ پادشاه عجم هستی که نژاد تو از سلاطین بزرگ و با اعتبار سرچشمه میگیرد؟
هوش مصنوعی: تو فرزند طهماسب شاه هستی و ارزش تو به اندازه کیوان میباشد، تو نواده خاقان و نوه نادر شاه هستی.
هوش مصنوعی: تو خوشحالی و روح پاک نیا را به شادی و نشاط مینَمايی؛ تو با زنده کردن نام پدرت، فضای خوشبختی و سعادت را به وجود آوردهای.
هوش مصنوعی: عظمت و بزرگی تو در جهان مشخص است، اما داستان پاکی و بینقصی تو در سخنها و گفتارها به گونهای دیگر بیان میشود.
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity تو مانند ابری است که همه امیدها به کامل بودن و فضیلت را به خاک تو میسپارد. در واقع، همه به تو پناه آوردهاند.
هوش مصنوعی: به درگاه تو، بهرام (خدای جنگ) و تیر، به خاک افتادهاند؛ راه تو از برجیس (سرو قد بلند) و خورشید (مهر) به تسلیم شده است.
هوش مصنوعی: به سوی قصر بینظیرت، هیچ چیزی نمیتواند وارد شود و در کاخ پاکیات، هیچ شاهی نمیتواند راه پیدا کند.
هوش مصنوعی: از intelligence و دانش و زیبایی و شکوه و کمال تو، تمامی ستارهها و سیارات درخشش و درخشانیشان را از تو میگیرند.
هوش مصنوعی: بدان که دامنت به اندازهای بلند و باارزش است که همواره دست آسمان به آن نمیرسد.
هوش مصنوعی: چرخ نهم که به معنی جایگاه عالی و برتر است، موجب شد که افرادی که خدمتگزار تو هستند، به پایینترین مقامها تنزل پیدا کنند.
هوش مصنوعی: اگر خورشید هم بشود، مثلاً، اگر دور تو بچرخم، باز هم نمیتواند سایهات را بپوشاند.
هوش مصنوعی: چهرهی تو باعث میشود که پردهی زیبایی برایت برافراشته شود و سنگی که به تو تعلق دارد، بر خود ببالد. همچنین، سربند و کلاهی که به تو مربوط میشود، به زیبایی خود میافزاید و به تو افتخار میکند.
هوش مصنوعی: من به حضور تو سخنی میگویم که خداوند بزرگ خودم به آن گواهی میدهد.
هوش مصنوعی: به پیش کسی چون تو که به راز دل آگاه است، دیگر به نفاق و دوگانگی رفتار نمیکنم و فقط به یکتایی خداوند اعتقاد دارم.
هوش مصنوعی: بدان که فرستادهای به زمین آمده است که در جهان ستوده و مورد احترام است. او به فرمان خدایی آمده که از هر گونه نقص و شباهت به دیگران پاک و منزه است.
هوش مصنوعی: بدان که تو توانایی این را داری که من را از وجود و هستیام محروم کنی، زیرا از درون من و حقیقت وجودم آگاهی کامل داری.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به بلای بزرگ و مشکل بزرگی دارد که قضا و سرنوشت بر دوستان تو وارد کرده و به ناگاه از ستم برخاسته است.
هوش مصنوعی: دل من همچون جامی پر از خون است و در عین حال، به خاطر زیبایی و دَمی که از محبوبم میزنم، و حالت طرهاش، مانند قامت او، دچار شوق و التهاب شدهام.
هوش مصنوعی: همچون ابری که از چشمانش اشک میبارد، تو نمیدانی که روح ما در دریاچهای عمیق و بزرگ غرق شده است.
هوش مصنوعی: اما چه کنیم که اگر این باده را از این ساقی به میل و رغبت نگیریم، به زور و اکراه به تو خواهند داد.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند این شکاف را با قدرت هنر ببندد و هیچ کس نمیتواند این دژ را با نیروی سربازان بگشاید.
هوش مصنوعی: نگو که باید در این غم لباس سیاه بپوشی، چون تو همچون کعبهای هستی و بر تو لباس سیاه زیبنده نیست.
هوش مصنوعی: خداوند را به خاطر اشک و گناهانی که مرتکب شدهای، نرنجان، زیرا تو خود هیچ گناهی بر دوش نداری.
هوش مصنوعی: در این زمانهی سخت و دردناک، بیفایده است که اشک بریزی و غم و اندوه بخوری. به خودت فشار نیاور و داغ این غم را در دل نگه مدار.
هوش مصنوعی: با کمال میل و بدون هیچ اعتراضی به خواست تقدیر تسلیم شو و با صداقت و خلوص نیت، رضایت خود را به آنچه خداوند خواسته است، ابراز کن.
هوش مصنوعی: زمان که بگذرد، چه یک لحظه باشد و چه هزار لحظه، وقتی عمر به پایان برسد، فرقی نمیکند که پنج سال زندگی کردهای یا پنجاه سال.
هوش مصنوعی: زمان به زور و قدرت عقل، همراهمان نمیشود و دوران گذشته نیز با ناله و آه به عقب برنمیگردد.
هوش مصنوعی: بدن خسته و دلbroken دلشکستگان را آزار نده و از دل رمیده وابستگان چیزی نطلب.
هوش مصنوعی: اگر به صحبتهای من با محبت گوش بدهی، داستان دیگری برایت بیان میکنم در این مکان.
هوش مصنوعی: با یاری تو که از آسمانها نیز بالاتر هستی، دست تقدیر و سرنوشت از دامنت کوتاه شده و به تو دسترسی ندارد.
هوش مصنوعی: هرچند که در آب غرق شوم، با کمال میل میپذیرم و اگر بگویی که به آتش بروم، بدون هیچ اجبار و به راحتی خواهم رفت.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز نیاز و درخواست فردی میپردازد که در برابر معشوقش سر به خاک میساید و با دل شکسته و ناامید خود، به او پناه میبرد. بیانگر احساسات عمیق وابستگی و تسلیم در برابر محبوب است.
هوش مصنوعی: سرم به گردن تو وابسته است و دل من همچون زنجیرهایی به دستان تو بسته است. قلب من یک انسان را فدای تو کرده و مانند سپاهی آماده است تا برای تو بجنگد.
هوش مصنوعی: اگر دل تو در دست تو باشد، خودت میدانی که آیا باید آن را به اوج ماه برسانی یا در چاه بیندازی.
هوش مصنوعی: اکنون به نزدیک خود آمد، اگر میتوانی او را در چنگ خود نگهدار.
هوش مصنوعی: ای جان، برای شکار شیر تلاش کن، هرچند میدانم که در دامی که تو بیندازی، شیر قوی به راحتی مثل روباه گرفتار خواهد شد.
هوش مصنوعی: هرگاه ماه از سال بیرون آید و روز از هفته، این چرخه ادامه دارد و هر یک در زمان خود به وجود میآید.
هوش مصنوعی: همیشه در صبح و عصر روزها و شبهایت خوش باشد و در تمام سال و ماه، روزهای خوب و دلپذیری را تجربه کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بهر تهنیت عید بامداد پگاه
بر من آمد خورشید نیکوان از راه
چو چین کرته بهم بر شکسته جعد کشن
چو حلقه های زره پر گره دو زلف سیاه
نبیدنی به کف و هر دو رخ به رنگ نبید
[...]
مبارکی و سعادت نمود روی بشاه
از آن مبارک و مسعود تحفهای زاله
چه تحفه ایست ؟ یکی فر خجسته فرزندست
موافقان را شادی فزای و انده کاه
بشهریاری و شاهی تمام نسبت او
[...]
ز در درآمد دوش آن نگار من ناگاه
چو پشت من سر زلفین خویش کرده دو تاه
چگونه شاد شود عاشقی ز هجر غمی
که یار زیبا از در درآیدش ناگاه
ز شادمانی گفتم چو روی آن دیدم
[...]
گشادهروی و میان بسته بامدادِ پگاه
فروگذشت به کویم بتی به روی چو ماه
اگر زمهر بود بامداد نور جهان
ز ماه بود مرا نور بامداد پگاه
مهی که بود به قد سرو دلبرانِ سرای
[...]
سری که خلق جهانرا ویست پشت و پناه
امین دین الله است و سعد ملکت شاه
ستوده فخر خراسان محمد یوسف
که چون محمد و یوسف جمال دارد و جاه
اگر محمد و یوسف ندیده اند بهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.