گنجور

 
ادیب الممالک

تبارک الله از این نغزنامه دلخواه

که بر کمال نگارنده شاهد است و گواه

اگر کسی را باشد در این جریده نظر

وگر کسی را افتد بر این صحیفه نگاه

ز کار مردم گیتی همی شود واقف

ز حال مشرق و مغرب می شود آگاه

همی بداند کاندر فرنگ و امریکا

چگونه باشد سامان ملک و کار سپاه

بخاک شرق کجا خیزد از صدف گوهر

بملک غرب چسان بردمد ز خاره گیاه

سوی کدام ره آید کس از کدام بلد

سوی کدام بلد آید از کدامین راه

معاینه کندت داستان کوه وز وو

که چاه در دل کوه است و دود در دل چاه

درست گوئی جام جهان نمای اینست

بیادگار ز جمشید آفتاب کلاه

در آن نبشته خط استوا و محور قطب

مدار مهر و نقوش زمین و گردش ماه

فسون چشم غزالان روس و روی سپید

فنون عشق نکویان روم و زلف سیاه

نگاشت با خط خود این کتاب وافی را

معین سلطنه میر گزیده طال بقاه

سپهر مجد محمدعلی که درگه فخر

بود ز دامن او دست آسمان کوتاه

کف جوادش بخشد بهر فقیر عطا

در بلندش باشد بهر غریب پناه

در آن سفر که بامر یک شد ز خاک فرنگ

بعهد خسرو مبرور ناصرالدین شاه

بقصد دیدن بازارگاه شیکاگو

شتافت با دل روشن در آن نمایشگاه

بسیر انفس و آفاق شد دلش مشغول

پس از اجازه فرخ پدرش طاب ثراه

بشهرهای بدیع و بملکهای وسیع

سفر گزید و نیاسود درگه و بیگاه

ز قله ای که نیارد پلنگ کرد گذر

بلجه ای که نتابد نهنگ کرد شناه

گذشت و گشت بگرد زمین تو پنداری

که گرد شمس زمین گرد خاک گردد ماه

کسی نبودش جز رای مستقیم ندیم

کسی نگشتش جز عقل دوربین همراه

در آن بلاد بسی دید نقشهای شگرف

که ذکرشان باسماع در نه در افواه

سپرد خامه همت بدست منشی فضل

نبشت نامه اسفار خود بعون الله

امیدوار چنانم که کردگار جهان

همی بداردش از گردش زمانه پناه