ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - بشهر قم پس از تسطیح راه فرماید
... بود حرام که این واجبست و آنمندوب
تو راه تهران زی قم نموده ای مفتوح
تو چتر احسان در ملک کرده منصوب
که دیده بود که صد میل راه دور و دراز
کسی ببرد از گاه صبح تا بغروب ...
... تو آن سرافیلستی که بردی از خاطر
گریوه ملک الموت راه پر آشوب
نعوذ بالله از آن ره که خار سم شکنش ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - بمناسبت جنگ روس و ژاپن و غلبه ژاپن در تهییج ایرانیان فرماید
... از آن نباشد در کارهای ما اثری
که کارها همه از راه ریب و روی ریاست
بیا که ما و تو فکری بحال خویش کنیم ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳
... گرایدون نیایی ازین خانه بیرون
نخواهی دگر یافتن راه مخرج
پس آنگه بیاورد تا زنده رخشی ...
... بجبرانشان خیز با رأی منضج
منه تا شود راه تکلیف بسته
مهل تا بود باب تعلیم مرتج ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴
... نه بر مسلمان مانی نه گبر را مانند
نه راه دیر سپاری نه سوی کعبه روی
نه فهم قرآن داری نه درک آیت زند ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - المطلع الثانی
... خلق بشبهای تار زهزن یکدیگرند
طره مشکین او راه شب تار زد
ساقی خم الست آمد مخمور و مست ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - صلحیه بلد
... بر سینه ی کسی ننهاده است دست رد
نه سوی حق گشوده ز راه امید چشم
نه در نماز سوده به خاک از نیاز خد ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲
روز دوشنبه دهم شعبان بود از سال هزار و سیصد و هشت که مطابق آمد با اول فروردین ماه جلالی و نوروز پارسیان که ملوک و رعیت ایران را بزرگترین جشنی بشمار آید قضا را در این روز خانگیانم همه در بستر بودند و چنانم دل به بیم اندر بود که البته سخن گفتن نتوانستمی تا چه رسد که شعری گویم و از این روی در بار عام که همگی خواجه تاشانم در صف بودند جایگاهم تهی ماند بناگاه از جانب خداوندم امیر نظام ایده الله تعالی بمن رسانیدند که خواجه بزرگ میفرماید آنجا که شاعران و دبیران ایستاده اند امیری را نمی بینم با اینکه در همه جشنی مداحی او را بفال نیکو گرفته ایم البته باید فریضه خود از گردن بگذارد و این مقام منیع بدیگر شاعران نسپارد چون این شنیدم دلم بجای آمد و بهر گونه بود این ابیات بهم بسته براه آمدم و در آن هنگام رسیدم که نوبت شاعران گذشته و دستان سرایان و مغنیان سرود خود را بدستان همی خواندند با این همه من چکامه خود را با اجازت آن خداوند بی مثل و مانند فرو خواندم و حضرتش گوش فرا میداد و بهر بیت تحسین میفرمود تا بنهایت رسید اما از آنجا که من برخلاف رویت دیگر شاعران که در این عصر داعیه دارند در یک قافیه و روی بستن دال و ذال یا معروف و مجهول را بصواب نمیدانم برخی حاشیه نشینان معانی الفاظ مرا ندانسته در یکدیگر همی نگریستند و یکی از متشاعران که بامنش در نهان رشکی بود فرصت بدست کرده بزبان آورد که ما رنجها بردیم تا رویت پیشینیان را چون فرخی و رودکی و عنصری و منوچهری درین عهد منسوخ کردیم و اسلوبی شیرین که بعباراتی سهل آراسته آید در پیش فرا نهادیم تا عالم و عامی را پسند آید و معانی آنرا همه کس فهم کند
اما این شاعر عراقی که برگزیده خداوند است و خود را ادیب و متکلم داند چندان بلغات مشکله و الفاظ متنافره سخن گوید که پنداری اکنون از شکم ترکستانیان بیرون آمده است من پاس انجمن خداوندی را بدین گونه تعنت پرخاش نکردم و پاسخ وی را بخاموشی همی دادم که در مجلس خداوندان بیرون ز ادب سخن نبایستی گفت دیگری گفتا که بگمان من این مردک طاعن راست همی گوید و او میخواست که آتش او را برافروزد تا مرا بجوشاند و خود به تماشا محظوظ شود و نمیدانست که در انجمن خداوندم این کار عاقبتش وخیم دارد هر چند از آن شرم و بزرگی که به جبلت دارد در ساعت کظم غیظ خواهد فرمود ولی خاتمه را باید در نگریست با اینهمه آن شاعرک خام بفریب او مغرور شده رشته سخن را درازی میداد تا خداوندم سخنی در پیش آورد که وی خاموش بماند روز دیگر همین ابیات را در حضرت شاهنشاهزاده بزرگ روحی فداه فرو خواندم و مرآنحضرت را پسندیده افتاد مرا جایزه نیکو بخشید و ابیات این است که در این صفحه مرقوم آید ...
... بود دو شبلش دو گوشوار عرش مجید
شهی که راه ولایش بحق قریب بود
جز آن مسالک دیگر همه ضلال بعید ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵
... شد بصف باغ همچو نخل برومند
راه دلم زد سپس برفت و برآشفت
این دل دیوانه با روان خردمند ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴
... کوه عزم آمد و با پنجه پولاد آمد
ناصرالملک ابوالقاسم مسعود ز راه
با رخی خوب و تنی پاک و دلی شاد آمد ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴
... عنان عامه بدست خرد نگهدارند
بحفظ دولت و ملت شوند راه سپر
وگرنه کار بسختی همی کشد ناچار ...
... شدند جمله گریزان ز بیم سالاران
ز مرج راهط گفتی همی گریخت ز فر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - انتهی
... که من نکرده ام از کار ملک صرف نظر
براه دولت چون توتیا بدیده کشم
اگر بکارند اندر رهم همی نشتر ...
... که خشم شاه جهان باشدش بشاخ ثمر
کسیکه نعمت شه راهمی کند کفران
روا یباشدش الا بتیغ کین کیفر ...
... ز فضل زینت محراب و زیور منبر
چو بر وظیفه خود بوده اید راهنما
چو بر طریقه حق گشته اید راه سپر
دل ملک ز شما شاد و جان ما خرسند ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸
... رفت ایاد و مضر ربیعه و انمار
راه بریدند با مشقت از ایراک
صحبت دانا همی بدند طلبکار ...
... شرط فتوت کدام آن را بشناس
راه مروت کدام آن ره بسپار
خادم صف را ز جرم غفلت بگذر ...
... رنجه مکن تیغ و دست و پنجه میازار
ز آن که براهت نهاده سر پی قربان
کبش کتایب ز نسل حیدر کرار ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹
... از خراسانی اگر پرسی طریق کعبه را
گویدت راهی که اندر گل فرومانی چو خر
از حجازی پرس رسم کعبه تا واقف شوی ...
... مرغ دانش دان که باشد قافش اندر زیر پر
راه دانش سوی حق باشد طریقی مستقیم
هر که در این ره روان نامد ز دین آمد بدر ...
... کاب دولت را بجوی آرد همی بار دگر
قرة عین الملک لماراراه انسانه
حل فیه و استوی القی عصاه و استقر ...
... خود تو میدانی نخستین کس منم کاین خلق را
سوی آزادی شدستم رهنما و راهبر
خود تو میدانی منم کز بانگ من برخاستند ...
... خامه تیغ و تن زره سر مغفر و سینه سپر
چون براه اندر شدم می تاخت اندر موکبم
فوجی از دانشوران بیش از ربیعه وز مضر ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰
... کامد پدید از اثر چرخ کژمدار
یاران و همرهان و رفیقان راه نیز
چون من درین قضیه بحیرت شده دچار ...
... گفتم گنه چه بود و چرا ارتکاب کرد
جرمی چنان که بسته شود راه اعتذار
گفتا گناهش آنکه بامضای خسته ای ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳
... دو کف عقده گشایی و دو لب جان پرور
نایب شاه تویی باخبر از راه تویی
مرد آگاه تویی بر تو عیان است خبر ...
... نه شود قلب تو مجروح ز شمشیر نظر
سخن بهتان هرگز نبرد سوی تو راه
جادوی دیوان هرگز نکند در تو اثر ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴
... بهر خدا همتی بچاره این کار
خود نه شمایید راه ما بسوی حق
خود نه شمایید ماه ما بشب تار ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵
... چرا گزیده ز اخوان خویش عزلت و بعد
چرا گرفته ز ایوان خویش راه فرار
ز خانه خود باشد ملول و اینت عجب ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶
... رسیده ایم به دشتی که نیست روی نجات
فتاده ایم به بحری که نیست راه عبر
نشان ره ز که جویم که چشم ها همه کور ...
... مگر خدای ازین قوم برگرفته نظر
که راه علم نپویند و روزگار عزیز
کنند صرف به چون چرا و بوک و مگر ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱
... یک لحظه ز تدبیر و ز تحریر و ز گفتار
در فکرت او سهو و خطا راه نیابد
این را من ازو تجربه کردستم صد بار ...
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - از زبان حبیب الله خان نامی بسردار منصور نگاشته
... تا زود بگیریم ازین ورطه سر خویش
هر چند به راه تو زیانها همه سود است
نفع است پشیمانی ما از ضرر خویش ...