... حقیقت همه سری بود سدا را

دو چشم داری و از راه چاه نشناسی

که قدر هیچ ندانی تو مرد دانا را ...

سیمرغ بهر دانه ای کی صید گردد خام را

بر چین ز راه مرغ دل صیاد نادان دام را

ای عقل دور اندیش رو هم قانع و درویش باش ...

... امشب به وادی دل و اصل نما تو ما را

این راه پر خطر را باید به سر دویدن

کی ناقه بود و محمل درویش بینوا را ...

... بر زمین غرقه بخون سرو و گل و ریحان را

قهقرایی که تو از راه خدا برگشتی

لعن تا کی کنی از بیخردی شیطان را ...

... کنون که روز حساب است و حشر و نشر امم

نمیروند چرا مرد و زن به راه حساب

متاز توسن ناز ای سوار گرم عنان ...

... خراب مردم چشم مراست خانه ز آب

دو چشمه را نتوان بست و راه آب گرفت

بیا به کوی خرابات از طریق ادب ...

... مرد حق جو به جز از حق نتواند دیدن

به حقیقت چو رود راه ببیند همه اوست

لب به خون بینمت آلوده ندانم ز چه رو ...

روشنیم سر تا پا گر زمانه تاریک است

گلشنیم پا تا سر راه وصل باریک است

یار از قدم با ماست گر رقیب نامحرم ...

... باید آخر پای خود را در کفن پیچید و رفت

گر تو هم از رفتن راه عدم ترسی مترس

بس که آسانست این ره می توان خوابید و رفت ...

... محرمان حرم دل ز سر صلح و صلاح

راه هفتاد و دو ملت به یک افسانه زدند

عاشقانی که ز جان در ره جانان گذرند ...

... کسی که فصل جوانی نکرد خدمت پیر

نبرد راه به مقصد به مسلکی نرسید

چگونه می شنود صوت مرغ گلشن راز ...

... عراق پر ز نوا شور در حجاز کنید

به راه راست شد از چار و سه همایون فال

ز خسروی و امیری به شاه ناز کنید ...

... با گروه ناکس و بی عصمت و ناموس کوی

می نشاید راه مخرج را ره مدخل کنید

نیست شیطانی بجز نفس دغا در جلدتان ...

... ببین به تخته تابوت تاجدارانند

به اسب و پیل بنه رخ دلا چو فرزین راه

پیادگان ره عشق شهسوارانند

غبار راه تو اکسیر اعظم است ایدوست

از آن به کوی تو عشاق خاکسارانند ...

زلف را خوبان پر از چین کرده اند

راه از این رخنه در چین کرده اند

با سپاه حسن و خیل خال و خط ...

... غیر تو شاهی چنین سپاه ندارد

راست بپیمود هر که راه تو باشد

کجرو محض است هر که راه ندارد

تیره گی موی و روشنایی رویت ...

... از باده تلخ کهنی بوسه شیرین

راه دل رندان قلندر زده ای باز

شد چهره چون سیم من از عشق رخت زرد ...

... باز بود بیضه اسلام باز

دام ز راه همه برداشتند

دانه میفشان و منه دام باز ...

... نیازمند تو هستیم ناز میکن ناز

ز کعبه راه به کوی تو می توان بردن

از آنکه قنطره ای بر حقیقت است مجاز ...

... بنده نفس است و خودخواه و دورنگ

شخص نابینا نبیند راه و چاه

هر چه داند خویش را چست و زرنگ ...