گنجور

 
حاجب شیرازی

رسم ایران است یا اهل فرنگ

با بدان یکرنگ و با خوبان دورنگ

با بدان خوبی و با خوبان بدی

شیوه گرگ است و رفتار پلنگ

شهرت درویشی و دام و کمند

نام فقر و وضع ششلول و تفنگ

کیست آن درویش کودارد گذشت

از زنان شوخ و وز طفلان شنگ

کیست آن درویش کو، هرگز نبود

در پی . . . فراخ و . . . تنگ

ای بسا اسب همایون تیزتک

روز پیری کمتر از یابوی لنگ

دوستان را دشمن ناموس و نام

دشمنان را دوست با ادبار ننگ

ای بسا بهمن بکام اژدها

وی بسا یونس گرفتار نهنگ

دانمت آخر پشیمان می شوی

پای امیدت خورود روزی بسنگ

نیست این آئین درویشی حق

کار الواط است این کار جفنگ

هر که خود نشناخت نشناسد خدا

بنده نفس است و خودخواه و دورنگ

شخص نابینا نبیند راه و چاه

هر چه داند خویش را چست و زرنگ

می نشاید غره شد «حاجب » به خویش

بخت چون برگشت زد آئینه زنگ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode