مستانه بسر میکده را در زده ای باز
وز باده معنی دو سه ساغر زده ای باز
درپای خم افتاده ای از تاب می ناب
یا خیمه بسر چشمه کوثر زده ای باز
از خاک و ز خشت است گرت بستر و بالش
پا بر سرمه تکیه بر اختر زده ای باز
از باده تلخ کهنی بوسه شیرین
راه دل رندان قلندر زده ای باز
شد چهره چون سیم من از عشق رخت زرد
از سیم عجب سکه ای از زر، زده ای باز
بر، قصد که ناهدوش ای معنی برجیس
بهرام صفت دست به خنجر زده ای باز
ای بلبل گل طوطی شکر که همی طعن
بر بلبل و گل طوطی و شکر زده ای باز
روح القدس از فخر پناهنده شد امروز
در سایه هر پر که به مغفر زده ای باز
خورشید چو مه کسب کند نور، ز رویت
با آن در و گوهر که بر افسر زده ای باز
جنگ و جدل از نیت تو صلح و صفا شد
زآن سکه که در کشور و لشگر زده ای باز
جان و دل عشاق چو کبک است وکبوتر
شهباز که بر کبک و کبوتر زده ای باز
از جیش ثعالب چه غم استی که بقدرت
تنها به دو صد بیشه غضنفر زده ای باز
«حاجب » علم صلح برافراز تو در جنگ
خیر است وجود تو که بر شر زده ای باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلفین سیه خم به خم اندر زدهای باز
وقت من شوریده به هم بر زدهای باز
زان روی نکو چشم بدان دور که امروز
بر مه زدهای طعنه و در خور زدهای باز
از غالیه رسمی زدهای بر گل و شکر
[...]
از جیب هزار آینه سر بر زدهای باز
ایگل ز چه رنگ این همه ساغر زدهای باز
تمثال چه خون میچکد از آینه امروز
نیش مژهای بر رگ جوهر زدهای باز
در خلوت شرمت اثر ضبط تبسم
[...]
شورچه شرابی ست که بر سر زده ای باز
جامی مگر از بادهٔ اخگر زده ای باز
ساغر زده رسوا شود از خفتگی چشم
از چشم تو پیداست که ساغر زده ای باز
جامی زده ای باز از آن آب چو آذر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.