هر آنکه جامه جان در محبتی بدرید
به قد و قامت خود خلعت شرف ببرید
حسود ما همه خر مهره داشت ما همه در
ازو خرید به خروار و کس ز ما نخرید
چمان چو من بگذر، زان چمن که گرگ در اوست
که آهوی دل ما اندر این چمن بچرید
گه رحیل ز خواب ار تنی نشد بیدار
چو رحل ماند به مرحل به کاروان نرسید
کجا دگر، به گلستان پرد، دمی آزاد
اگر که مرغ گرفتار از قفس بپرید
کجا شود، سر، سرکردگان کسی که به شوق
به جان و سر، بسر کوی سروری نرسید
کسی که فصل جوانی نکرد خدمت پیر
نبرد راه به مقصد به مسلکی نرسید
چگونه می شنود صوت مرغ گلشن راز
هر آنکه پنبه غفلت ز گوش جان نکشید
بیا چو «حاجب » درویش صلح کل میباش
کز اهل حرب کسی بوی مردمی نشنید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.