گنجور

 
حاجب شیرازی

تو هر چه ناز کنی ما اگر کنیم نیاز

نیازمند تو هستیم ناز میکن ناز

ز کعبه راه به کوی تو می توان بردن

از آنکه قنطره ای بر حقیقت است مجاز

حدیث عشق بر پیر عقل بردم دوش

چنان بخویش فرو رفت کش ندیدم باز

تو، باز حسن پراندی و من کبوتر دل

کبوتری که رود سوی باز ناید باز

تو گر، به حسن و جمالی ز جمع خوبان فرد

منم ز فضل و معانی زعاشقان ممتاز

شب فراق ز زلف تو شکوه خواهم کرد

که روز وصل بسی کوته است و قصه دراز

تو ای عشق نبدر است کوزند آن ترک

هزار شور برانگیزد از عراق و حجاز

گذشت ناوک نازش مرا ز جوشن جان

فغان ز دست کمان ابروان تیرانداز

نبات «زند» به مازندران شده است شکر

ز شهد شعر شکرریز «حاجب » شیراز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode