گنجور

 
حاجب شیرازی

شنیده ایم که خون کرده ای هدر مارا

شکایت از تو نبردیم پیش کس یارا

میان دایره عارض تو نقطه خال

نموده صورت معنی جمال زیبا را

نظر به سینه آئینه شکل خود می کن

عیان کن از رخ خود نور طور سینا را

به قاف تا نرسی قدر قرب نشناسی

محقق است نبینی جمال عنقا را

به مصر عکس رخت رفت یوسفان گفتند

نموده نسخ عجب یوسف و زلیخا را

بجستجوی تو ای گوهر مراد زدند

عقول غوطه چو غواص هفت دریا را

ولی به خلوت دل عشقشان هدایت کرد

که یافتند بسی آن نگار یکتا را

نه کعبه نی حجرالاسود است قبله دل

حقیقت همه سری بود سدا را

دو چشم داری و از راه چاه نشناسی

که قدر هیچ ندانی تو مرد دانا را

مسیح زنده اگر کرد عالمی چه عجب

تو زنده کرده ای از یک نفس مسیحا را

بیار ساقی از آن راح و روح ریحانی

که مرد صبح صلا داد شرب صهبا را

به جان بکوش تو در کار صلح کل «حاجب »

که کرده جنگ چو دوزخ بهشت علیا را

 
 
 
مسعود سعد سلمان

دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری

به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را

مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان

ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا

بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست

[...]

مولانا

اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را

ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را

به گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها برده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش

بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

غلام سیم برانم که وقت دل بردن

به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

به راستی که قبا بستن و خرامیدن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

زمانه حله نو بست روی صحرا را

کشید دل به چمن لعبتان رعنا را

هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن

چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را

ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه