غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹
تا موکب شهریار زین راه گذشت
فرقم به فلک رسید و از ماه گذشت
گردید ره کعبه ره خانه من
زین راه کزین راه شهنشاه گذشت
غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱
ای کرده به آرایش گفتار بسیچ
در زلف سخن گشوده راه خم و پیچ
عالم که تو چیز دیگرش می دانی ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲
... باید که کنم هزار نفرین بر خویش
لیکن به زبان جاده راه وطن
غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶
راهی ست ز عبد تا حضور الله
خواهی تو درازگیر و خواهی کوتاه
این کوثر و طوبی که نشانها دارد
سرچشمه و سایه ای ست در نیمه راه
غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۷
... تا کعبه روم ز درگهت رو به قفا
چون بگذرم از کعبه نهم روی به راه
غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳
ای آن که به راه کعبه رویی داری
نازم که گزیده آرزویی داری ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱
... عشق پیرانه سرم شیفته طفلی کرد
که به یک غمزه زند راه دو صد دانا را
سیلی از گریه من خاست ولی می ترسم ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶
... دلش هنوز نیامد به پرسش دل من
مگر به دلها نشنید راه دلها را
سحر فرشته فرخ سرشته ای دیدم ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵
... زده ره عقل مرا حور بهشتی رویی
که به یک عشوه زند راه دو صد شیطان را
سست عهدی که بدو عهد مودت بستم ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶
... دام آدم شد اگر دانه خالت نه عجب
که به یک غمزه زدی راه دو صد شیطان را
دل من تاب سر زلف تو دارد آری ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹
... ای کاش بر آری زکمر خنجر کین را
در دایره تاج وران راه ندارد
هر سر که به پای تو نسایید جبین را ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱
... که سرش هیچ ندیده ست سر بالین را
گر به رخ اشک مرا در دل شب راه دهی
بشکنی رونق بازار مه و پروین را ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
جستیم راه میکده و خانقاه را
لیکن به سوی دوست نجستیم راه را
تا کی کشیم خرقه تزویر را به دوش ...
... بیچاره آن گروه که از اضطراب عشق
دیدند راه را و ندیدند چاه را
هر جا که آن سوار پری چهره بگذرد ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵
... تیغ کج بر دست او داده ست قهر ذوالجلال
تا به راه راست آرد مردم گمراه را
پادشاهان از جلال و جاه دارند افتخار ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶
... شاهی که از سعادت پای مبارکش
بر چشم خود فرشته کشد خاک راه را
سروی است قد شاه که در بوستان سحاب ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱
... که در پناه نگیرند بی پناهی را
به راه عشق به حدی است ناامیدی من
که نا امید کند هر امید گاهی را
چگونه لاف محبت زند نظر بازی
کز آب دیده نشسته ست خاک راهی را
بزیر خون محبان که در شریعت عشق ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶
... گفتم که آب دیده ما چاه می شود
گفتا اگر به دیده کشی خاک راه ما
دانی که چیست نیر اعظم فروغیا ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰
... که از مشاهده اش مجمعی پریشان است
به راه عشق به مردانگی سپردم جان
که هر که جان نسپارد نه مرد میدان است ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲
... خواجه صاحب کرم فکر عطا کردن است
وادی بی انتها راه طلب رفتن است
دولت بی منتها یاد خدا کردن است ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰
... بر دیده اش فرشته کشد از پی شرف
خون کسی که ریخته بر خاک راه تست
پای غرور بر سر صید حرم نهد ...